49 اثر از قصاید امیر معزی نیشابوری در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر قصاید امیر معزی نیشابوری شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی
خانه / آثار امیر معزی نیشابوری / قصاید امیر معزی نیشابوری

قصاید امیر معزی نیشابوری

1 عزیز کرد مرا باز در محل قبول ظهیر دولت شاه و شهاب دین رسول

2 چنان شنید ز من شعر، کاحمد مختار شنید وحی ز روح‌الامین به وقت نزول

3 چو در ستایش او لفظ من مکرر شد لَطَف نمود و ز تکرار من نگشت ملول

4 کجا ملول شود صاحبی که گاه سخن بود ز خاطر او نظم را فروع و اصول

1 خدایگان وزیران تویی به استحقاق غیاث دولت عالی تویی علی الاطلاق

2 نظام نیست مبارک‌تر از تو در اسلام هُمام نیست همایون‌تر از تو در آفاق

3 شرف‌گرفت به شاه تو دودهٔ سلجوق خطر گرفت به جاه تو گوهر اسحاق

4 شدست اصل محامد زنام تو مشتق شدست بخت مساعد به روی تو مشتاق

1 پیش از این بار خدایان و بزرگان عجم گر همی بنده خریدند به دینار و درم

2 اندرین دولت صدری به وزارت بنشست که همه ساله خَرَد بنده به احسان و کرم

3 فَخرِ ملت شرف‌الدین و قوامُ‌الْاِسلام سیّد عصر و امام وزرا صَدْرِ امم

4 صاحب عادل ابوطاهر سعدبن علی که شد از سعد و عُلو در همه آفاق علم

1 نرگس ز نشاط ماه فروردین بر دست نهاد ساغر زرین

2 ابر آمد و کرد ساغرش پر می تا نوش کند به یاد فروردین

3 بی‌آنکه شکسته گشت و پیچیده شد زلف بنفشه پرخم و پرچین

4 دستی که به زلف او درآویزد بی‌مشک شود چو نافه مشک‌آگین

1 هست زلف و دهن و قد تو ای سیم اندام جیم و میم و الف و قامت من هست چو لام

2 من یکی ام ز جمال تو مرا دور مکن که جمالت نبود بی من بیچاره تمام

3 زلف مشکین تو دامی است پر از حلقه و بند دل مسکین من افتاده در آن دام مدام

4 نه عجب‌ گر دل من زلف تو را صید شدست صید دل باشد جایی ‌که بود زلف تو دام

1 نباشد اصلی در عشق یار توبه من که زلف پرشکن یار هست توبه‌شکن

2 چگونه توبه کنم کان دو زلف برشکنش هزار بار زیادت شکست توبهٔ من

3 بتی‌ کجا لب و دندانش چون سهیل و عقیق همیشه سرخی سرخ است و روشنی روشن

4 ولایت یمن اِقطاعِ او شدست مگر که در عقیق یمن دارد او سهیل یمن

1 عَمد‌ا همی‌ نهان کند آن ماه سیم‌تن موی سیاه خویش ز موی سپید من

2 داند که بوی مشک ز کافور کم شود کافور من نخواهد با مشک خویشتن

3 گرچند سال عارض من چون بنفشه بود ورچندگاه عارض او بود چون سمن

4 اکنون که سنبل از سمن او برون دمید نشگفت اگر بنفشهٔ من شد چو نسترن

1 ای ساربان منزل مکن جز در دیار یار من تا یک زمان زاری‌ کنم بر رَبع ‌و اَطلال و دِمَن

2 رَبع از دلم پرخون‌ کنم خاک دمن‌ گلگون کنم اطلال را جیحون ‌کنم از آب چشم خویشتن

3 از روی یار خرگهی ایوان همی بینم تهی وز قد آن سرو سهی خالی همی بینم چمن

4 بر جای رطل و جام می‌، گوران نهاده‌ستند پی بر جای چنگ ‌و نای و نی ‌آواز زاغ ‌است و زغن

1 رسید عید و ز قندیل نار داد به جام ز جام نور به قندیل داد ماه تمام

2 هلال عید کلید همان دَرَست مگر که قفل‌ گشت بر آن در هلال ماه تمام

3 دَرِ بساط دگر باره چرخ بازگشاد شکست شیشهٔ خاص و درید پردهٔ عام

4 کنون به جام غم انجام می‌کند آغاز که عید را آغازست و روزه را انجام

1 کی توان‌ گفتن که شد ملک شهنشه بی‌نظام کی توان ‌گفتن که شد دین پیمبر بی‌قوام

2 کی توان‌ گفتن که شد صدر زمان زیر زمین کی توان ‌گفتن که شد بَدر زمین اندر غَمام

3 قهر یزدان نرم‌ کرد آن را که بودش دهر نرم چرخ‌ گردان رام کرد آن را که بودش بخت رام

4 عالمی در یک زمان معدوم شد در یک مکان امّتی در یک نفس مَدروس شد در یک مقام

آثار امیر معزی نیشابوری

49 اثر از قصاید امیر معزی نیشابوری در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر قصاید امیر معزی نیشابوری شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی