1 عزیز کرد مرا باز در محل قبول ظهیر دولت شاه و شهاب دین رسول
2 چنان شنید ز من شعر، کاحمد مختار شنید وحی ز روحالامین به وقت نزول
3 چو در ستایش او لفظ من مکرر شد لَطَف نمود و ز تکرار من نگشت ملول
4 کجا ملول شود صاحبی که گاه سخن بود ز خاطر او نظم را فروع و اصول
1 خدایگان وزیران تویی به استحقاق غیاث دولت عالی تویی علی الاطلاق
2 نظام نیست مبارکتر از تو در اسلام هُمام نیست همایونتر از تو در آفاق
3 شرفگرفت به شاه تو دودهٔ سلجوق خطر گرفت به جاه تو گوهر اسحاق
4 شدست اصل محامد زنام تو مشتق شدست بخت مساعد به روی تو مشتاق
1 پیش از این بار خدایان و بزرگان عجم گر همی بنده خریدند به دینار و درم
2 اندرین دولت صدری به وزارت بنشست که همه ساله خَرَد بنده به احسان و کرم
3 فَخرِ ملت شرفالدین و قوامُالْاِسلام سیّد عصر و امام وزرا صَدْرِ امم
4 صاحب عادل ابوطاهر سعدبن علی که شد از سعد و عُلو در همه آفاق علم
1 نرگس ز نشاط ماه فروردین بر دست نهاد ساغر زرین
2 ابر آمد و کرد ساغرش پر می تا نوش کند به یاد فروردین
3 بیآنکه شکسته گشت و پیچیده شد زلف بنفشه پرخم و پرچین
4 دستی که به زلف او درآویزد بیمشک شود چو نافه مشکآگین
1 هست زلف و دهن و قد تو ای سیم اندام جیم و میم و الف و قامت من هست چو لام
2 من یکی ام ز جمال تو مرا دور مکن که جمالت نبود بی من بیچاره تمام
3 زلف مشکین تو دامی است پر از حلقه و بند دل مسکین من افتاده در آن دام مدام
4 نه عجب گر دل من زلف تو را صید شدست صید دل باشد جایی که بود زلف تو دام
1 نباشد اصلی در عشق یار توبه من که زلف پرشکن یار هست توبهشکن
2 چگونه توبه کنم کان دو زلف برشکنش هزار بار زیادت شکست توبهٔ من
3 بتی کجا لب و دندانش چون سهیل و عقیق همیشه سرخی سرخ است و روشنی روشن
4 ولایت یمن اِقطاعِ او شدست مگر که در عقیق یمن دارد او سهیل یمن
1 عَمدا همی نهان کند آن ماه سیمتن موی سیاه خویش ز موی سپید من
2 داند که بوی مشک ز کافور کم شود کافور من نخواهد با مشک خویشتن
3 گرچند سال عارض من چون بنفشه بود ورچندگاه عارض او بود چون سمن
4 اکنون که سنبل از سمن او برون دمید نشگفت اگر بنفشهٔ من شد چو نسترن
1 ای ساربان منزل مکن جز در دیار یار من تا یک زمان زاری کنم بر رَبع و اَطلال و دِمَن
2 رَبع از دلم پرخون کنم خاک دمن گلگون کنم اطلال را جیحون کنم از آب چشم خویشتن
3 از روی یار خرگهی ایوان همی بینم تهی وز قد آن سرو سهی خالی همی بینم چمن
4 بر جای رطل و جام می، گوران نهادهستند پی بر جای چنگ و نای و نی آواز زاغ است و زغن
1 رسید عید و ز قندیل نار داد به جام ز جام نور به قندیل داد ماه تمام
2 هلال عید کلید همان دَرَست مگر که قفل گشت بر آن در هلال ماه تمام
3 دَرِ بساط دگر باره چرخ بازگشاد شکست شیشهٔ خاص و درید پردهٔ عام
4 کنون به جام غم انجام میکند آغاز که عید را آغازست و روزه را انجام
1 کی توان گفتن که شد ملک شهنشه بینظام کی توان گفتن که شد دین پیمبر بیقوام
2 کی توان گفتن که شد صدر زمان زیر زمین کی توان گفتن که شد بَدر زمین اندر غَمام
3 قهر یزدان نرم کرد آن را که بودش دهر نرم چرخ گردان رام کرد آن را که بودش بخت رام
4 عالمی در یک زمان معدوم شد در یک مکان امّتی در یک نفس مَدروس شد در یک مقام