1 ز عقدهٔ ذَنب آخر برست شمس عجم ز دهشت خطر غم بجست شیر اجم
2 فلک زپای سعادت گشاد بند بلا قضا ز دامن دولت گسست دست ستم
3 دو چشم امت سرگشته روشنایی یافت به روی یوسف گمگشته در میان ظلم
4 خدای کرد به خاتم دل سلیمان شاد جهان نمود به دیوان چو حلقهٔ خاتم
1 عاشق بدری شدم کز عشق او گشتم هلال فتنهٔ سروی شدم کز هجر او گشتم خلال
2 کیست چون من در جهان کز عشق بدر و هجر سرو شخص دارد چون خلال و پشت دارد چون هلال
3 بینی آن دلبر که دارد قامت او شکل مد وز دو حرف مد دهان و زلف او دارد مثال
4 مد اگر میم است و دال آنک دهان و زلف او آن یکی مانند میم و آن دگر مانند دال
1 شراب باید و آتش رباب باید و چنگ که روز فاخته گونه است و خاک غالیه رنگ
2 نصیب تن کنم آتش نصیب روح شراب نصیب گوش خروش رباب و نالهٔ چنگ
3 نصیب دیده و دل چهر و مهر یار کنم که او به چهره چو مهر است و بر بتان سرهنگ
4 رخش چو زهره و ماه و لبش چو شکر و قند برش چو سوسن و سیم و دلش چو آهن و سنگ
1 گهی ز مشک زند برگل شگفته رقم گهی ز قیر کشد بر مه دو هفته قلم
2 گهی زندگره زلف او سر اندر سر گهی شود شکنِ جَعدِ او خَم اندر خَم
3 رخش چو لاله و بر لاله از شکوفه نشان لبش جو بُسّد و بر بُسّد از بنفشه رقم
4 به روی و موی نگارم نگاه باید کرد اگر ضیا و ظلم راکسی ندیده به هم
1 ای نگاری که به حسن از تو زند حور مثل ای غزالی که سزاوار سرودی و غزل
2 بر عرب هست ز بهر تو عجم را تفضیل که عجم وصف تو گفته است و عرب وصف طلل
3 سرو زیر حُلّل و ماه بود زیر حلی چون تو آراسته باشی بهحلی و به حلل
4 خوی گرفته است بناگوش تو از شرم چنانک وقت شبگیر بود بر سمن و نسرین تل
1 رسید عید همایون و روزه کرد رحیل به جام داد فلک روشنایی از قندیل
2 چو روشنایی قندیل بازگشت به جام سزدکه من به غزل بازگردم از تهلیل
3 غزل ز بهر غزالی غزاله رخ گویم کهکرد خسته دلم را اسیر خد اسیل
4 چو عشق چشم کحیلش فتاد در دل من بخیلکرد به من بر به خشم چشم کحیل
1 شهیکه دولت باقی بدوگرفت جلال شهیکه ملت تازی به او فزود جمال
2 خجسته ملت تازی چنو جمال ندید چنانکه دولت باقی چنو ندید جلال
3 چو مشتری است مگر طلعت مبارک او که خلق را نظر او مبارک است به فال
4 به سان آینهٔ روشن است خاطر او ضمیر و سر همه هست اندرو چو خیال
1 خدایگان جهانی و شاه با فرهنگ به عدل چون عمری و به هوش چون هوشنگ
2 نهای بهار و بهاری چو کرد خواهی بزم نهای هژیر و هژیری چو کرد خواهی چنگ
3 خدنگ فخرکند بر درخت صندل و عود از آن قبل که بود تیر تو ز چوب خدنگ
4 پلنگ، کِبر کند سال و ماه بر دد و دام از آن قبل که جناغت بود ز چرم پلنگ
1 نشاط باد همه روزگار فخرالملک بهار باد همه روزگار فخرالملک
2 جهان چنانکه ز خورشد بشکفد بشکفت ز فر طلعت خورشیدوار فخرالملک
3 ز چرخ تا که نبرد شمار هندسیان ز بخت و عمر نبرد شمار فخرالملک
4 گر این جهان همه ایزد بدو دهد شاید که هست برتر ازین انتظار فخرالملک
1 چند خوانم مدح مخلوقان ز بهر جاه و مال چندگویم وصف معشوقان و نعت زلف و خال
2 گاه آن آمدکهگویم مدتی از بهر دین آفرین و شکر و توحید خدای ذوالجلال
3 کردگار جان و تن پروردگار مرد و زن کردگار لم یزل پروردگار لا یزال
4 عالمی بیدل که او را نیست نسیان درکلام زندهای بیچون که او را نیست نقصان درکمال