دو گوهرند سزاوار مجلس و میدان از نیشابوری قصیده 336
              1. دو گوهرند سزاوار مجلس و میدان 
              که فخر مجلس و میدان بود به این و به ان 
            
    
              1. دو گوهرند سزاوار مجلس و میدان 
              که فخر مجلس و میدان بود به این و به ان 
            
              1. بر قاعدهٔ ملت پیغمبر یزدان 
              کیکرد جهان راست به شمشیر و به فرمان 
            
              1. مرا درست شد از آفریدگار جهان 
              که از جمال و کمال آفرید ترکستان 
            
              1. خدایگان جهان شاکر از خدای جهان 
              همی نشاط سپاهان کند زخوزستان 
            
              1. چون برآرم به زبان نام خداوند جهان 
              تن من جمله شود گوش و دلم جمله زبان 
            
              1. هر آن عاقلکه او بندد دل اندر طاعت یزدان 
              نشایدکاو نپیوندد دل اندر خدمت سلطان 
            
              1. تا فرّ نوبهار بیاراست بوستان 
              باد صبا ز خاک برآورد پرنیان 
            
              1. چو لالستان همی بینم شکفته عارض جانان 
              بنفشستان همی بینم دمیده گرد لالستان 
            
              1. ای جهانداری که از تو تازه باشد جاودان 
              گوهر طغرلبک و جغریبک و البارسلان 
            
              1. معزِّ ِ دین ِ یزدان است سلطان 
              عزیز از نام او شد دین یزدان 
            
              1. جاودان باد دولت سلطان 
              دل او شاد باد و بخت جوان 
            
              1. جهان پیر دیگرباره تازه گشت و جوان 
              به تازگی و جوانی چو بخت شاه جهان