1 ای شاه همه عالم و فخرگهر خویش وی در همه آفاق نموده اثر خویش
2 از چین و ختا تا به فلسطین که رسانید جز تو به جوانمردی و مردی خبر خویش
3 خصمان تورا چون تن و جان در خطر افتاد از کین تو جستند یکایک خطر خویش
4 از خیره سری رغبت پیکار توکردند تا در سر پیکار تو کردند سر خویش
1 خدایگان وزیران تویی به استحقاق غیاث دولت عالی تویی علی الاطلاق
2 نظام نیست مبارکتر از تو در اسلام هُمام نیست همایونتر از تو در آفاق
3 شرفگرفت به شاه تو دودهٔ سلجوق خطر گرفت به جاه تو گوهر اسحاق
4 شدست اصل محامد زنام تو مشتق شدست بخت مساعد به روی تو مشتاق
1 از خلد گرفت بوستان نور پیرایه و جامه یافت از حور
2 جامه ز حریر و حُلّه دارد سرمایه ز لعل و درّ منثور
3 بودند چهار مه درختان مانند مقامران مقمور
4 امروز نگرکه از تجمّل گویی همه قیصر اند و فغفور
1 هفت چیز از خسرو عالم همی نازد به هم دین و ملک و تاج و تخت و رایت و تیغ و قلم
2 آن خداوندی که مغرب دارد او زیر نگین وان شهنشاهی که مشرق دارد او زیر علم
3 سایهٔ یزدان ملک شاه آنکه اندر ملک خویش بندگان دارد چو افریدون و ذوالقرنین و جم
4 تا که او گیتی گشاد و بست بر شاهی کمر قیمت شاهی فزود و کاست از گیتی ستم
1 ای قاعدهٔ ملک به فرمان تو محکم ای فایدهٔ خلق در احسان تو مدغم
2 پیدا شده در کُنیت و نام و لقب تو فتح و ظَفَر و نصرت و فخر همه عالم
3 چون نور تو از جوهر آدم بنمودند ابلیس شد از غیرت تو دشمن آدم
4 تا خاتم اقبال در انگشت تو کردند بر خصم تو شد گیتی چون حلقهٔ خاتم
1 پیش از این بار خدایان و بزرگان عجم گر همی بنده خریدند به دینار و درم
2 اندرین دولت صدری به وزارت بنشست که همه ساله خَرَد بنده به احسان و کرم
3 فَخرِ ملت شرفالدین و قوامُالْاِسلام سیّد عصر و امام وزرا صَدْرِ امم
4 صاحب عادل ابوطاهر سعدبن علی که شد از سعد و عُلو در همه آفاق علم
1 به درّ و مشک ز ابر بهار و باد شمال مُوشََّح است زمین و معطر است جبال
2 به جویبار پراکنده شد حُلّی و حُلَل به کوهسار درفشنده گشت بدر و هلال
3 تذرو سوسن و قمری گرفت در چنگل پلنگ لالهٔ کوهی گرفت در چنگال
4 به باغ و راغ به بوی بهشت و پیکر حور هزارگونه نسیم است و صدهزار خیال
1 فرخنده باد و خرم نوروز شاه عالم سلطان تاجداران تاج تبار آدم
2 عالی جلال دولت باقی جمال ملت دارندهٔ زمانه شاهنشه معظم
3 از تخت و خاتم آمد آرایش بزرگان و آراست از ملکشاه امروز تخت و خاتم
4 شاهنشهی که عدلش بفزود نور گیتی فرماندهی که جودش بشکفت روی عالم
1 برکش ای ترک بر اسب طرب و شادی تنگ که زمستان شد و نوروز فراز آمد تنگ
2 باد نوروزی با باغ همی صلح کند من و تو هر دو چرا بیهده باشیم به جنگ
3 سبز رنگ است ز سبزه سر کوه و لب جوی چهکشی سر ز خط ای نوش لب سبز آرنگ
4 آهوان روی نهادند سوی سبزه و آب بنه ای آهوی سیمین ز سر این خوی پلنگ
1 آمد به فرخی و سعادت به دار ملک صدری که هست بر قلم او مدار ملک
2 اسلام را نظام و پسندیده صاحبی کز فر او چو دار سلام است دار ملک
3 فرزند فخر ملک محمد وزیر شاه کایزد نهاد در حرکاتش قرار ملک
4 اندیشه و تامل او را مسلم است عِقد کتاب دولت و عقد شمار ملک