1 ای یافته اسلام به اقبال تو رونق اعدای تو بر باطل و احباب تو بر حق
2 سعد فلک و مَحمِدَتِ خلق زمین است از کنیت تو مُنشعِب از نام تو مُشتق
3 آنی تو که هر چند بجویند نیابند مانند تو اندر همه آفاق موفق
4 تا حشر به اقبال تو هستند مؤثر هفت اختر سیاره برین گنبد ازرق
1 ای تازه تر از برک گل تازه به بر بر پرورده تو را خازن فردوس به بَر بر
2 عناب شکر بار تو هرگه که بخندد شاید که بخندند به عناب و شکر بر
3 در سیم حَجَر داری و بر ماه چلیپا ماه تو به زیر اندر و سیمت به زبر بر
4 زین روی همه بوسه دهند ای بت مهروی رهبان به چلیپا برو حاجی به حجر بر
1 ز بهر تهنیت عید پیش من شبگیر معطر آمد و آراسته بت کشمیر
2 نشاط کرده و از بهر عید برده به کار چو بوی خویش به خوشی گلاب و عود و عبیر
3 قدی چنانکه بود ماه چرخ و سرو بلند رخی چنانکه بود بار سرو و ماه منیر
4 نموده لؤلؤ لالا ز شَکّرین یاقوت نهفته زهرهٔ زهرا به عنبرین زنجیر
1 تا رایت منصور تو ای خسرو منصور از ری حرکت کرد سوی شهر نشابور
2 فرمان تو مالک شد و شاهان همه مملوک شمشیر تو قاهر شد و خصمان همه مقهور
3 نقطه است شهنشاهی و فرمان تو پرگار گنج است جهانداری و شمشیر تو گنجور
4 شیری تو و شاهان همه در جنب تو نخجیر بازی تو و خصمان همه در پیش تو عُصْفور
1 کنون که خور به ترازو رسید و آمد تیر شدند راست شب و روز چون ترازو و تیر
2 به کوه سونش سیم و به باغ آبی و سیب مگر که سیمگر و زرگرند لشکر تیر
3 مگر که باد خزان صیقل است کز عملش چو روی آینه روشن شدست روی غدیر
4 مگر که عاشقِ زارند لعبتان چمن که پشتشان چو کمان است و رویشان چو زریر
1 چه پیکرست ز تیر سپهر یافته تیر به شکل تیر و بدو ملک راست گشته چو تیر
2 کجا بگرید در کالبد بخندد جان کجا ببارد بر آسمان بتازد تیر
3 ز نادرات جواهر نشان دهد به سرشک ز مشکلات ضمایر خبر دهد به صریر
4 هر آنچه طبع براندیشد او کند تألیف هر آنچه وهم فراز آرد او کند تفسیر
1 تا روزگار خویش بریدیم ز یار خویش عاجز شدم ز نادرهٔ روزگار خویش
2 در بند عشق بیدل و بییار ماندهام دوری گرفته دل ز من و من زیار خویش
3 دیوانهوار باک ندارد دلم ز کس من باک دارم از دل دیوانهوار خویش
4 بر دفتر وصال نوشتم همی شمار کردم غلط به شهر و به سامان شمار خویش
1 ای چو جد و پدر اندر خور دیهیم و سریر ناصر دین و خدایت به همه کار نصیر
2 ملک شیردلی، خسرو شمشیر زنی شاه لشکر شکنی، پادشه کشور گیر
3 گه تو را چون فلک از غرب به شرق است مدار که تو را چون قمر از شرق به غرب است مسیر
4 به صُطرلاب و به تقویم تو را حاجت نیست که صُطُرلاب تو تیغ آمد و تقویم ضمیر
1 ای امیر مظفر منصور ای چو خورشید در جهان مبثبهور
2 تاج دینی و دین ز دولت تو هست روشن چنانکه چشم از نور
3 هست بوالفضل کنیت تو به حق که به فضل و فضایلی مذکور
4 نصر نام تو نیز هست سزا که تویی بر مخالفان منصور
1 پیر شد طبع جهان از گردش گردون پیر تیر زد بر خیل گرما لشکر سرمای تیر
2 تا هوا سنجاب پوشید و حواصل کوهسار گلبن از دیبا برهنه است و گلستان از حریر
3 حُلّه بافان را برون کردند گویی از چمن زند وافان را زبان بستند گویی از صفیر
4 بوستانی کاو پر از زنگار بود و لاجورد لاجوردش زعفران گشته است و زنگارش زریر