آمد آن ماه دو از امیر معزی نیشابوری قصیده 278
1. آمد آن ماه دو هفته با قبای هفت رنگ
زلف پربند و شکنج و چشم پرنیرنگ و رنگ
1. آمد آن ماه دو هفته با قبای هفت رنگ
زلف پربند و شکنج و چشم پرنیرنگ و رنگ
1. برکش ای ترک بر اسب طرب و شادی تنگ
که زمستان شد و نوروز فراز آمد تنگ
1. ای نگاری که به حسن از تو زند حور مثل
ای غزالی که سزاوار سرودی و غزل
1. شهیکه دولت باقی بدوگرفت جلال
شهیکه ملت تازی به او فزود جمال
1. عید را با مهرگان هست اتفاق و اتصال
هر دو را دارند اهل دولت و ملت به فال
1. تکاوری که قویتر ز رخش رستم زال
به حمله همچو هژبر و به پویه همچو غزال
1. بگذشت مه روزه و آمد مه شوال
اکنون من و ساقی و می و مطرب و قوال
1. به درّ و مشک ز ابر بهار و باد شمال
مُوشََّح است زمین و معطر است جبال
1. چند خوانم مدح مخلوقان ز بهر جاه و مال
چندگویم وصف معشوقان و نعت زلف و خال
1. مرا خیال تو هر شب دهد امید وصال
خوشا پیام وصال تو بر زبان خیال
1. اهل ملت چون به شب دیدند بر گردون هلال
خرمی دیدند و فرخ داشتند او را به فال
1. عاشق بدری شدم کز عشق او گشتم هلال
فتنهٔ سروی شدم کز هجر او گشتم خلال