1 تا خزان زد خیمهٔ کافورگون در کوهسار مفرش زنگارگون برداشتند از مرغزار
2 تا برآمد جوشن رستم به روی آبگیر زال زر باز آمد و سر برکشید از کوهسار
3 تا وشق پوشان باغ از یکدیگر گشتند دور در هوا هست از سیه پوشان قطار اندر قطار
4 چیست این باد خزان کز باغها و راغها بسترد آسیب و آشوبش همه رنگ و نگار
1 امسال در آفاق دو عید است به یک بار بر ملت و دولت اثر هر دو پدیدار
2 یک عید ز ماه شب شوال و دگر عید از عافیت شاه جهانگیر جهاندار
3 تاج ملکان ناصر دین خسرو اسلام در نصرت دین نایب پیغمبر مختار
4 سنجرکه به خنجر سر بدخواه ببرد چونانکه سر خیبریان حیدر کرﹼار
1 بازآمد از سفر به حضر صدر روزگار با عصمت و عنایت و تأیید کردگار
2 کرده به رای قاعدهٔ عقل را قوی داده به عقل مملکت شرق را قرار
3 کم گشته از سیاست او کید دشمنان افزوده از کفایت او گنج شهریار
4 حاصل شده ز مصلحتِ روزگار او خشنودی خدای و خداوند روزگار
1 چون عقیق آبدارست وکمند تابدار آن لب جان پرور و زلف جهان آشوب یار
2 آب دارم در دو چشم و تاب دارم در جگر زان عقیق آبدار و زانکمند تابدار
3 زلف او گرد رخش پروانهوارست ایعجب این دل من هست در سودای او دیوانهوار
4 نیست یک ساعت قرار این هر دو را بر جای خویش کی بود پروانه و دیوانه را هرگز قرار
1 هرکه را باشد ز دولت بخت نیک آموزگار همچو سلطان معظم خوشگذارد روزگار
2 خسرو عادل معزالدین ملک سلطان که هست از شهنشاهان و سلطانان جهان را یادگار
3 پادشاهی کز مرادش تا قیامت نگذرند آفتاب اندر مسیر و آسمان اندر مدار
4 دولت و شاهی بدو نازد وزو باشد همی کارِ دولت مستقیم و بندِ شاهی استوار
1 چه جوهر است که آن را ز آهن است حصار سر از حصار کشد بر سپهرْ دایرهوار
2 چنانکه پیکر تن توده دارد از یاقوت فراز تارک سر پرده دارد از زنگار
3 شهاب او به هوا بر شهاب گوهر پاش شعاع او به زمین بر شهابْ گوهرْ بار
4 چو شیر غرّد و از صولتش بغرّد شیر چو مار پیچد و از هیبتش پیچید مار
1 ایا نوشته هنرنامهها فزون ز هزار و یا شنیده ظفرنامهها برون ز شمار
2 چو رزم شاه هنرنامهٔ شگفت بخوان چو فتح شاه ظفرنامهٔ بدیع بیار
3 به رزم او نگر وگرد آن فسانه مگرد به فتح او نگر و دست از آن حدیث بدار
4 مشافهه به همه وقت بهتر از ماضی معاینه به همه حال بهتر از اخبار
1 ای جهان را از قوامالدین مبارک یادگار روز نو بر تو مبارکباد و جشن نو بهار
2 در چنین روزی سزد دست تو با جام شراب در چنین جشنی سزد چشم تو بر روی نگار
3 ساعتیگویی به ساقی جام فرعونی بده لحظهای گویی به مطرب صوت موسیقی بیار
4 بوستان از ابر لؤلؤ بار و باد مشک بیز کرد پر مشک آستین وکرد بر لولوکنار
1 بر فتح همی دور کند گنبد دوار بر سعد همی سیرکند کوکب سیار
2 وین را اثر آن است که بر لشکرِ غزنین گشتند مظفر سپه شاه جهاندار
3 آن طایفه را کرد همی تعبیه حاسد وین طایفه را ساخت همی تعبیه دادار
4 بیهوده بود تعبیهٔ حاسد مقهور جایی که بود تعبیهٔ واحد قهار
1 تا باغ زرد روی شد از گشت روزگار بر سر نهاد تودهٔ کافور کوهسار
2 از برف شد بدایع کهسار در حجاب وز ابر شد صنایع خورشید در حصار
3 هامون برهنه گشت ز دیبای هفت رنگ گردون نهفته گشت بَه سنجاب سیل بار
4 باد صبا به باغ بسوزد همی بخور باد خزان به چرخ برآرد همی بخار