49 اثر از قصاید امیر معزی نیشابوری در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر قصاید امیر معزی نیشابوری شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی
خانه / آثار امیر معزی نیشابوری / قصاید امیر معزی نیشابوری

قصاید امیر معزی نیشابوری

1 چه‌ گویی اندرین چرخ مُدور کزو تابد همی مهر منوّر

2 وز او هر شب دُر فشانند تا روز هزاران جِرم نوران مدور

3 چه گویی اندر این اجناس مردم به تصویری دگر هر یک مصور

4 یکی را از شقاوت داغ بر دل یکی را از سعادت تاج بر سر

1 صبوح مرا خوش کن ای خوش پسر به میخوارگان ده قدح تا به سر

2 که چون سر برآرد ز کوه آفتاب قدح تا به سر خوشتر ای خوش پسر

3 چه از آب رز شد زمین بهره‌مند تو از آب رز کن مرا بهره‌ور

4 تو را چشم بادام و لب شکر است مرا نقل بادام ده با شکر

1 صد زره دارد ز سنبل بر گل آن شیرین پسر حلقه‌های آن زره‌ها سر زده در یکدگر

2 ای عجب آن حلقه‌ها کز بهر آشوب و بلا گاه پیش ‌گل سپر باشند و گاهی‌ گل سپر

3 زلف او در اصل کوتاه است و هر روزی به قصد از سرش لختی ببرد تا شود کوتاه تر

4 در شریعت دزد را باید بریدن دست و پا زلف او دل دزد شد بس چونش ببریدند سر!

1 چو بشنید فرخنده عید پیمبر که روزه ز گیتی برون برد لشکر

2 یکی تاختن کرد تا در شریعت کند تازه آیین و رسم پیمبر

3 بیفتاد در تاختن نعل اسبش پدید آمد از روی چرخ مدور

4 مگر عید فرخنده از خاور آمد که تابد همی نعل اسبس ز خاور

1 مشک و شنگرف است‌ گویی بیخته بر کوهسار نیل و زنگارست‌ گویی ریخته بر جویبار

2 طَبلهٔ عطارست‌ گویی در میان‌ گلستان تخت بزازست‌ گویی در میان لاله زار

3 از زمین گویی برآوردند گنج شایگان بر چمن ‌گویی پراکندند دُر شاهوار

4 از شکوفه باغ شد مانندهٔ رخسار دوست وز بنفشه راغ شد مانندهٔ زلفین یار

1 ای تاج دین و دنیا ای فخر روزگار بر تو خجسته باد چنین عید صدهزار

2 ای از وَرَعْ چو مادر عیسی بلند قدر وی از شرف چو دختر احمد بزرگوار

3 ای مادر دو شاه چو سلطان و چون ملک هر دو خدایگان و خداوند و شهریار

4 از یکدگر به دولت تو هر دو شادمان با یکدگر به حشمت تو هر دو سازگار

1 آهن و نی جون پدید آمد ز صنع‌کردگار در میان‌کلک و تیغ افتاد جنگ و کارزار

2 تیغ‌گفتا فخر من ز آن است‌کاندر شاء‌ن من گاه وحی آمد «‌واَنزَلنَا الْحَدید» از کردگار

3 کلک‌گفتا آمد اندر شان من «‌ن والقلم‌» هم‌ برین‌ معنی‌مرا فخرست‌ تاروز شمار

4 تیغ‌گفتا لون من لون سپهر آمد درست هست از این معنی مرا برگردن مردان گذار

1 توانگری و جوانی و عشق و بوی بهار شراب و سبزه و آب روان و روی نگار

2 خوش است خاصه‌کسی راکه بشنود به صبوح ز چنگ نغمهٔ زیر و ز نای نالهٔ زار

3 دو چیز را به‌دو هنگام لذت دگرست سماع را به صبوح و صبوح را به بهار

4 صبوح ساز و دگرباره عشرت از سرگیر که باغ تازگی از سرگرفت دیگر بار

1 از هیبت شمشیر تو ای شاه جهاندار شد رایت بدخواه نگونبخت و نگونسار

2 لشکرش یکایک همه ‌گشتند بر این سوی چه ‌حاجب و چه ‌میر و چه ‌سرهنگ و چه ‌سالار

3 هم نعمت او کم شد و هم محنت او بیش با نعمت اندک شد وبا محنت بسیار

4 خندید بر او دولت و بگریست بر او بخت شورید بر او شغل و تبه‌گشت بر اوکار

1 چون وزارت یافت صدر روزگار از شهریار تهنیت ‌گویم وزارت را به صدرِ روزگار

2 صاحب دنیا قوام‌الدین نظام مملکت سید و شاه وزیران و وزیر شهریار

3 بُوالمحاسن عبدِ رزاق آنکه ارزاق بشر کرد در دنیا به‌ کلک او حوالت ‌کردگار

4 بختیارش کرد گردون در روزارت همچنا‌نک‌ خالقش‌ کرد از خلایق در امامت بختیار

آثار امیر معزی نیشابوری

49 اثر از قصاید امیر معزی نیشابوری در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر قصاید امیر معزی نیشابوری شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی