1 به فرخی و خوشی بر خدایگان بشر خجسته باد چنین عید و صدهزار دگر
2 جلال دولت و دولت بدو فزوده شرف جمال ملت و ملت بدو نموده هنر
3 شهی که بر همه روی زمین همی تابد ز ماه رایت او آفتاب فتح و ظفر
4 نبود تا که جهان است و هم نخواهد بود خدایگانی بر خلق از او مبارکتر
1 جهان خواهد شد از خوبی چنان تا هفته دیگر کهگویی جنهالفردوس را بگشاد رضوان در
2 جوانی از پس پیری کنون خواهد شدن ممکن که باغ پیر تا ده روز خواهد شد جوان از سر
3 ز کاشانه به راغ آیند و بنمایند خوبان رخ ز بیغوله بهباغآیند و بگشایند مرغان پر
4 سرشک ابر دیبا باف بافد بر زمین دیبا نسیم باد عنبر سوز سوزد در هوا عنبر
1 آن مشک تابدار چه چیز است بر قمر وآن درّ آبدار چه چیز است در شکر
2 خواهی که هر چهار بدانی نگاه کن در زلف و عارض و لب و دندان آن پسر
3 آن ترک حورپیکر و آن حور ماهروی آن ماه سرو قامت و آن سرو سیمبر
4 چون ارغوانْشْ عارض و بر ارغوان شَبَه چون پرنیانش سینه و در پرنیان حجر
1 چو آفتاب و مَه است آن نگار سیمینبر گر آفتاب گل و ماه سنبل آرد بر
2 نهفته درگل و سنبل شکفته عارض او مه است در زره و آفتاب در چنبر
3 شکوفه را شکن زلف او شدست حجاب ستاره را گره زلف او شدست سپر
4 به زیر هر گرهی توده توده از سنبل به زیر هر شکنی حلقه حلقه از عنبر
1 زلف سیه تو ای بت دلبر هرگاه بود به صورتی دیگر
2 گه چون زر هست و گاه چون چوگان گه چون سپر است و گاه چون چنبر
3 گاه از گل و ارغوان کند بالین گاه از مه و مشتری کند بستر
4 گه تابد و گه شود خَم اندر خَم گه پیچد و گه زند سر اندر سر
1 بردیم ماه روزه به نیک اختری بهسر بر یاد عید روزه قدح پرکن ای پسر
2 زان میکه چون ز جام رسد بوی او به جان مردم همه طرب شود از پای تا به سر
3 قندیل تیره گَشت و قدح روشنی گرفت اینک قدح ببین و به قندیل در نگر
4 سازی که با بت است بعید اندرون بیار چیزی که ماه روزه بهکار آمدی ببر
1 همیشه پرشکن است آن دو زلف حلقه پذیر شکنشکن چو زره حلقهحلقه چون زنجیر
2 رسد ز حلقه بدو هر زمان هزار نفر وز آن نفر چو دل من هزار تن بهنفیر
3 ز تیرگیش همی روشنی دهد بیرون بود هر آینه از شب دمیدن شبگیر
4 چنانکه شیر بود پرورندهٔ اطفال شکنج و حلقهٔ او هست پرورندهٔ سیر
1 فری عید مسلمانان و فرخ جشن پیغمبر همایون و مبارک باد بر سلطان نیکاختر
2 جلال دولت نامی شهنشاه رهی پرور جمال ملت باری ملکشاه فلک منظر
3 چنو سلطان نبودست و نخواهد بود تا محشر پناه گوهر آدم معز دین پیغمبر
4 ز توران تا در ایران به امر اوست هر لشکر ز مشرق تا در مغرب به حکم اوست هر کشور
1 کردگار دادگر هر ماه بر فتحی دگر بیعت و پیمانکند با شهریار دادگر
2 تا به دولت بشکند شاهنشه لشکر شکن پشت بدخواه دگر یا گردن خصمی دگر
3 تا بود در مغرب از فتح شهنشاهی نشان تا بود در مشرق از فر ملکشاهی اثر
4 تا ز چشم شاه گردد چشم هر بدخواه کور تا ز کوس شاه گردد گوش هر گمراه کر
1 شمسِ ملوکِ عالم، شهزادهٔ مظفر میر ستوده خصلت، شاه گزیده اختر
2 یک روز در صبوحی بنشست خرم و شاد آزادهوار و زیبا فرزانهوار و درخَور
3 با دوستان مخلص با چاکران مشفق با مطربان چابک با ساقیان دلبر
4 نور وفاش در دل، مهر سخاش درکف جام بقاش بر لب تاج رضاش بر سر