1 بر طرف مه از عنبر چنبر کشد آن دلبر هرگه که کشد چنبر بر طرف مه از عنبر
2 دارد سمن و نسرین در سنبل مشکآگین دارد گهر و پروین دربُسّد جانپرور
3 چون چهره کند پیدا زیبا نبود دیبا چون لعل کند گویا شیرین نبود شکر
4 از شیر و شبه درهم دارد زرهی محکم گاهی شده خم در خم گاهی زده سردرسر
1 ای شه پیروزبخت ای خسرو پیروزگر ای همه شاهان به خدمت پیش تو بسته کمر
2 تو معز دین و دنیایی و بفزاید همی از تو عز دین و دنیا کردگار دادگر
3 شادمانند از تو بر روی زمین ملک و سپاه شادجان اند از تو در خلد برین جد و پدر
4 چون تو سلطانی نبود از عهد آدم تاکنون هم نباشد تا قیامت چون تو سلطانی دگر
1 آن مشک تابدار چه چیز است بر قمر وآن درّ آبدار چه چیز است در شکر
2 خواهی که هر چهار بدانی نگاه کن در زلف و عارض و لب و دندان آن پسر
3 آن ترک حورپیکر و آن حور ماهروی آن ماه سرو قامت و آن سرو سیمبر
4 چون ارغوانْشْ عارض و بر ارغوان شَبَه چون پرنیانش سینه و در پرنیان حجر
1 رای خاقان معظم شهریار دادگر در جهان از روشنایی هست خورشیدی دگر
2 زانکه چون خورشید روشن رای ملک آرای او روشنایی گسترد بر شرق و غرب و بحر و بر
3 فخر بایدکرد توران را بهخاقانیکه هست داوری خورشید رای و خسروی جمشیدفر
4 کهف امت شاه ترک و چین علاءالدین که او سیرت و نام پیمبر دارد و عدل عمر
1 هرکس که دید چهرهٔ آن ترک سیمبر از گُلسِتان باغ نخواهد گلی ببر
2 زیراکه هست چهرهٔ او چونگلی بدیع اندر لطافت از همه گلها بدیعتر
3 چون گل شود شکفته روزی بپژمرد وینگل علیالدوام بود آبدار و تر
4 گل را کنند با شکر آمیخته به قند وین گل ز طبع خویشتن آرد همی شکر
1 شمسِ ملوکِ عالم، شهزادهٔ مظفر میر ستوده خصلت، شاه گزیده اختر
2 یک روز در صبوحی بنشست خرم و شاد آزادهوار و زیبا فرزانهوار و درخَور
3 با دوستان مخلص با چاکران مشفق با مطربان چابک با ساقیان دلبر
4 نور وفاش در دل، مهر سخاش درکف جام بقاش بر لب تاج رضاش بر سر
1 فری عید مسلمانان و فرخ جشن پیغمبر همایون و مبارک باد بر سلطان نیکاختر
2 جلال دولت نامی شهنشاه رهی پرور جمال ملت باری ملکشاه فلک منظر
3 چنو سلطان نبودست و نخواهد بود تا محشر پناه گوهر آدم معز دین پیغمبر
4 ز توران تا در ایران به امر اوست هر لشکر ز مشرق تا در مغرب به حکم اوست هر کشور
1 گر نکشی سر ز برم ای پسر عمر برم با تو به شادی بسر
2 ور ببری پای خود از دام من دست من و دامن تو ای پسر
3 بر سمن از مورچه داری نشان بر قمر از غالیه داری اثر
4 مورچه را چند نهی بر سمن غالیه را چند کشی بر قمر
1 عشق آن سنگین دل سیمینبر زرینکمر سنگ من برد و سرشکم سیمکرد و روی زر
2 من شدم در عاشقی زرین رخ و سیمین سرشک او شد اندر دلبری سیمینبر و زرینکمر
3 گر ندیدستی ز لولو قفل بر یاقوت سرخ ور ندیدی شب شده زنجیر بر طرف قمر
4 نیک بنگر بر لب و دندان آن زیبا صنم تیز بنگر دررخ و زلفین آن شیرین پسر
1 سوگند خوردهام به سر زلف آن پسر کز مهر او نتابم و عهدش برم بسر
2 سوگند من شکسته نشد گرچه روزگار برهم شکست خرد سر زلف آن پسر
3 هرگز ندیدهاند و نبینند در جهان از قد و زلف و جشم و لب او بدیعتر
4 دیباسلب صنوبر و خورشید مشکپوش بادام شکل نرگس و بیجاده گون شکر