1 جهان خواهد شد از خوبی چنان تا هفته دیگر کهگویی جنهالفردوس را بگشاد رضوان در
2 جوانی از پس پیری کنون خواهد شدن ممکن که باغ پیر تا ده روز خواهد شد جوان از سر
3 ز کاشانه به راغ آیند و بنمایند خوبان رخ ز بیغوله بهباغآیند و بگشایند مرغان پر
4 سرشک ابر دیبا باف بافد بر زمین دیبا نسیم باد عنبر سوز سوزد در هوا عنبر
1 بردیم ماه روزه به نیک اختری بهسر بر یاد عید روزه قدح پرکن ای پسر
2 زان میکه چون ز جام رسد بوی او به جان مردم همه طرب شود از پای تا به سر
3 قندیل تیره گَشت و قدح روشنی گرفت اینک قدح ببین و به قندیل در نگر
4 سازی که با بت است بعید اندرون بیار چیزی که ماه روزه بهکار آمدی ببر
1 همیشه پرشکن است آن دو زلف حلقه پذیر شکنشکن چو زره حلقهحلقه چون زنجیر
2 رسد ز حلقه بدو هر زمان هزار نفر وز آن نفر چو دل من هزار تن بهنفیر
3 ز تیرگیش همی روشنی دهد بیرون بود هر آینه از شب دمیدن شبگیر
4 چنانکه شیر بود پرورندهٔ اطفال شکنج و حلقهٔ او هست پرورندهٔ سیر
1 تا ز یاقوت و زبرجد گیتی است و سیم و زر باغ گویی زرگرست و کوه گویی سیمگر
2 کوه گویی سر همی پنهان کند در زیر سیم باغ گویی تن همی پنهان کند در زیر زر
3 باغ را چون بنگری گویی که زرین است تن کوه را چون بنگری گویی که سیمین است سر
4 از بخار آب ابر تیره بینی بر هوا وز سرشک ابر آب بسته بینی بر شَمَر
1 چو آفتاب و مَه است آن نگار سیمینبر گر آفتاب گل و ماه سنبل آرد بر
2 نهفته درگل و سنبل شکفته عارض او مه است در زره و آفتاب در چنبر
3 شکوفه را شکن زلف او شدست حجاب ستاره را گره زلف او شدست سپر
4 به زیر هر گرهی توده توده از سنبل به زیر هر شکنی حلقه حلقه از عنبر
1 کردگار دادگر هر ماه بر فتحی دگر بیعت و پیمانکند با شهریار دادگر
2 تا به دولت بشکند شاهنشه لشکر شکن پشت بدخواه دگر یا گردن خصمی دگر
3 تا بود در مغرب از فتح شهنشاهی نشان تا بود در مشرق از فر ملکشاهی اثر
4 تا ز چشم شاه گردد چشم هر بدخواه کور تا ز کوس شاه گردد گوش هر گمراه کر
1 به فرخی و خوشی بر خدایگان بشر خجسته باد چنین عید و صدهزار دگر
2 جلال دولت و دولت بدو فزوده شرف جمال ملت و ملت بدو نموده هنر
3 شهی که بر همه روی زمین همی تابد ز ماه رایت او آفتاب فتح و ظفر
4 نبود تا که جهان است و هم نخواهد بود خدایگانی بر خلق از او مبارکتر
1 زلف سیه تو ای بت دلبر هرگاه بود به صورتی دیگر
2 گه چون زر هست و گاه چون چوگان گه چون سپر است و گاه چون چنبر
3 گاه از گل و ارغوان کند بالین گاه از مه و مشتری کند بستر
4 گه تابد و گه شود خَم اندر خَم گه پیچد و گه زند سر اندر سر
1 فرخنده باد و میمون این مجلس منور بر شهریار گیتی شاهنشه مظفر
2 شاهی کجا رسیدست از همت بلندش تختش به هفت گردون عدلش به هفت کشور
3 اَسْلاف را به عدلش جاه است تا به آدم اَعقاب را به جاهش فخرست تا به محشر
4 ابرست دست رادش بحرست طبع پاکش زان ابر قطره بدره زان بحر موج گوهر
1 خدای هر چه دهد بنده را ز فتح و ظفر بهدین پاک دهد یا به عقل یا به هنر
2 چو دین و عقل و هنر داد شاه عالم را به عالم اندر از او تازه کرد فتح و ظفر
3 ببین که از ظفر و فتح او بهشرق و بهغرب هزار گونه دلیل است و صد هزار اثر
4 بهروم و مغرب پیرار تیغ او آن کرد کهگر کنم صفتش کس نداردم باور