چون شمردم در از امیر معزی نیشابوری قصیده 186
1. چون شمردم در سفر یک نیمه از ماه صفر
ساختم ساز رحیل و توشهٔ راه سفر
1. چون شمردم در سفر یک نیمه از ماه صفر
ساختم ساز رحیل و توشهٔ راه سفر
1. عزیزست و پاینده دین پیمبر
به پیروزی شاه فرخنده اختر
1. صبوح مرا خوش کن ای خوش پسر
به میخوارگان ده قدح تا به سر
1. گفتم به عقل دوش که یا اَحسَنالصُّور
گفتا چگونه یافتی از حسن من خبر
1. همیشه بر گل و نسرین دو زلف آن بت دلبر
یکیکارد همی سنبل یکی بارد همی عنبر
1. سوال کردم از اقبال دوش وقت سحر
چهار چیز که نیکوترست یک ز دگر
1. عاشق آنمکه عنابش همی بارد شکر
فتنهٔ آنمکه سنجابش همی پوشد حجر
1. شغل دولت بیخطر شدکار ملت با خطر
تا تهی شد دولت و ملت ز شاه دادگر
1. در هر چمن از گردش خورشید منور
دُرّست به پیمانه و مشک است به ساغر
1. گر ز حضرت به سوی خلد برین رفت پدر
گشت چون خلدبرین حضرت از اقبال پسر
1. ماه تابان دیدهای تابان ز سرو جانور
گر ندیدستی بدان زیبا نگار اندر نگر
1. ایا نوشته هنرنامهها فزون ز هزار
و یا شنیده ظفرنامهها برون ز شمار