1 نه بود و نه هست و نه باشد دگر چو سلطان ملکشاه پیروزگر
2 شهنشاه آفاق و صدر ملوک خداوند گیتی و شاه بشر
3 شهیکش خدای آفرید از خرد شهیکش خرد پرورید از هنر
4 بدو تازه گشته است جان رسول بدو زنده ماندست نام پدر
1 تا بنفشستان جانان گرد لالستان بود عاشق از جانان بنفشستان و لالستان بود
2 تا دل عشاق را رویش همی آتش دهد آب دادن دیدهٔ عشاق را پیمان بود
3 تاب زلفش تا همی پیدا بود بر عارضش بس دل عاشق که زیر زلف او پنهان بود
4 زلف او ماند بهچوگان و زنخدانش بهگوی گوی چون کافور باشد غالیه چوگان بود
1 برمعین دین پیغمبر مبارک باد عید چشم بد باد از جمال و ازکمال او بعید
2 صاحب دنیا ابونصر احمد آن کز طلعتش صاحب دنیا ابونصر احمد آن کز طلعتش
3 عالم آرای و مبارک رای دستوری که هست امر او اثبات عدل و نهی او نفی و وعید
4 پیش شاهنشه مَحَلّ و جاه او افزونترست از محلّ و جاه مأمون پیش هارونالرشید
1 باز آمد از شکار به پیروزی و ظفر سلطان کامکار ملکشاه دادگر
2 صاحبقران عالم و دارندهٔ زمین آموزگار دولت و فرماندهٔ بشر
3 هرگز چنو نبود و نباشد شهنشهی گوهرفشان به همت و آلب ارسلان گهر
4 ای شاه چون نشاط کنی جستن شکار از پیش تیغ تو نبود شیر را گذر
1 آمد آن فصلی کزو طبع جهان دیگر شود هر زمین از صنعت او آسمان پیکر شود
2 باغ او مانند صورتخانهٔ مانی شود باغ ازو مانند لعبتخانهٔ آزر شود
3 کوهسار از چادر سیمابگون آید برون چون عروس باغ در زنگارگون چادَر شود
4 گاه پرکوکب شود بیگنبد اخضر درخت گاه بیکوکب چمن چونگنبد اخضر شود
1 شاه سنجر چون ز میدان جانب ایوان رسید از زمین بانگ بشارت تا بر کیوان رسید
2 تا به کیوان گر بشارتها رسد نبود عجب زانکه منصور و مظفر شاه از میدان رسید
3 موسم جنگ و غُو شیپور و رنج تن گذشت گاه چنگ و نغمهٔ تنبور و عیش جان رسید
4 هان کمند ازکف بیفکن ای خدیو شیرگیر زانکه هنگامگرفتن طرهٔ جانان رسید
1 ماه را ماند که اندر صدرهٔ دیبا بود ماه کاندر صُدرهٔ دیبا بود زیبا بود
2 عاشقان را دل بهدام عنبرین کردست صید صید دل باید چو دام از عنبر سارا بود
3 عنبر سارای او باشد نقاب لاله برگ تا که مرجانش حجاب لؤلؤ لالا بود
4 هست دریای ملاحت روی او از بهر آنک عنبر و مرجان و لولو هر سه در دریا بود
1 تا دلم عاشق آن لعل شکربار بود دیدهٔ من صدف لؤلؤ شهوار بود
2 صدف لؤلؤ شهوار بود دیدهٔ آنک دل او عاشق آن لعل شکر بار بود
3 نَخَلد ناوک آن نرگس خونخوار دلم تا سلیح دلم آن زلف زرهدار بود
4 اگر آن زلف زرهدار سلاحش نبود خستهٔ ناوک آن نرگس خونخوار بود
1 سوگند خوردهام به سر زلف آن پسر کز مهر او نتابم و عهدش برم بسر
2 سوگند من شکسته نشد گرچه روزگار برهم شکست خرد سر زلف آن پسر
3 هرگز ندیدهاند و نبینند در جهان از قد و زلف و جشم و لب او بدیعتر
4 دیباسلب صنوبر و خورشید مشکپوش بادام شکل نرگس و بیجاده گون شکر
1 هرکس که دید چهرهٔ آن ترک سیمبر از گُلسِتان باغ نخواهد گلی ببر
2 زیراکه هست چهرهٔ او چونگلی بدیع اندر لطافت از همه گلها بدیعتر
3 چون گل شود شکفته روزی بپژمرد وینگل علیالدوام بود آبدار و تر
4 گل را کنند با شکر آمیخته به قند وین گل ز طبع خویشتن آرد همی شکر