1 ایا شهی که چو تو کس ندید و کس نشنود چو تو نباشد در عالم و نه هست و نه بود
2 کدام شاه تو را دید در میانهٔ صدر که بر بساط تو بوسه نداد و چهره نسود
3 هر آنکه تافت بر او آفتاب دولت تو به زیر سایهٔ اقبال تو فرو آسود
4 تویی که تیغ تو آن گوهر ستارهنمای هزار روز به بدخواه تو ستاره نمود
1 ماه را ماند که اندر صدرهٔ دیبا بود ماه کاندر صُدرهٔ دیبا بود زیبا بود
2 عاشقان را دل بهدام عنبرین کردست صید صید دل باید چو دام از عنبر سارا بود
3 عنبر سارای او باشد نقاب لاله برگ تا که مرجانش حجاب لؤلؤ لالا بود
4 هست دریای ملاحت روی او از بهر آنک عنبر و مرجان و لولو هر سه در دریا بود
1 اگر چه خرمی عالم از بهار بود همیشه خرمی من ز روی یار بود
2 چو من به خوبی و آرایش رُخش نگرم چه جای خوبی آرایش بهار بود
3 سرشک ابر اگر افزون بود به وقت بهار سرشک من بَدَل هر یکی هزار بود
4 اگر زآب بود بر هوا همیشه بخار مرا ز عشق به چشم اندرون بخار بود
1 تا دلم عاشق آن لعل شکربار بود دیدهٔ من صدف لؤلؤ شهوار بود
2 صدف لؤلؤ شهوار بود دیدهٔ آنک دل او عاشق آن لعل شکر بار بود
3 نَخَلد ناوک آن نرگس خونخوار دلم تا سلیح دلم آن زلف زرهدار بود
4 اگر آن زلف زرهدار سلاحش نبود خستهٔ ناوک آن نرگس خونخوار بود
1 تا بنفشستان جانان گرد لالستان بود عاشق از جانان بنفشستان و لالستان بود
2 تا دل عشاق را رویش همی آتش دهد آب دادن دیدهٔ عشاق را پیمان بود
3 تاب زلفش تا همی پیدا بود بر عارضش بس دل عاشق که زیر زلف او پنهان بود
4 زلف او ماند بهچوگان و زنخدانش بهگوی گوی چون کافور باشد غالیه چوگان بود
1 تا جهان باشد خداوندش ملک سلطان بود وز ملک سلطان جهان چون روضهٔ رضوان بود
2 تاکه از یزدان بود پیروزی هر دولتی هم دلیلش دولت و هم ناصرش یزدان بود
3 تا قضا و بخت باشد با بقا و عمر او هم قضا در بیعت و هم بخت در پیمان بود
4 با بقای او همه تیمارها شادی بود با لقای او همه دشوارها آسان بود
1 روی او ماه است اگر بر ماه مشک افشان بود قد او سروست اگر بر سرو لالستان بود
2 گر روا باشدکه لالستان بود بر راه سرو بر مه روشن روا باشد که مشک افشان بود
3 دل چوگوی و پشت چون چوگان بود عشّاق را تا زَنَخْدانش چو گوی و زلف چون چوگان بود
4 گر زدو هاروت او دلها بهدرد آید همی درد دلها را زد و یاقوت او درمان بود
1 تاگه عز بندگآن در دین و در ایمان بود عز و دین اندر بقای دولت سلطان بود
2 طاعت و پیمان او را بخت در بیعت بود دولت و اقبال او را چرخ در فرمان بود
3 هر ندیمی زان او با فر افریدون بود هر غلامی زان او با عدل نوشروان بود
4 کمترین خدمتگزارش برتر از قیصر بود کمترین طاعت نمایش برتر از خاقان بود
1 آمد آن فصلی کزو طبع جهان دیگر شود هر زمین از صنعت او آسمان پیکر شود
2 باغ او مانند صورتخانهٔ مانی شود باغ ازو مانند لعبتخانهٔ آزر شود
3 کوهسار از چادر سیمابگون آید برون چون عروس باغ در زنگارگون چادَر شود
4 گاه پرکوکب شود بیگنبد اخضر درخت گاه بیکوکب چمن چونگنبد اخضر شود
1 ای خداوندی که گر عزم تو بر گردون شود قطب گردون پیش عزم تو سزد گر دون شود
2 چنبر گردون گردان جمله بگشاید زهم گر غبار پای اسبان تو بر گردون شود
3 گرچه اَفْریدون به افسون جادوان را بند کرد هر زمان فرمان تو افسون اَفریدون شود
4 عرش بلقیس از سبا آصف به افسون آورید همت تو سرفراز عرش بیافسون شود