اگر چه خرمی از امیر معزی نیشابوری قصیده 128
1. اگر چه خرمی عالم از بهار بود
همیشه خرمی من ز روی یار بود
1. اگر چه خرمی عالم از بهار بود
همیشه خرمی من ز روی یار بود
1. تا دلم عاشق آن لعل شکربار بود
دیدهٔ من صدف لؤلؤ شهوار بود
1. تا بنفشستان جانان گرد لالستان بود
عاشق از جانان بنفشستان و لالستان بود
1. تا جهان باشد خداوندش ملک سلطان بود
وز ملک سلطان جهان چون روضهٔ رضوان بود
1. روی او ماه است اگر بر ماه مشک افشان بود
قد او سروست اگر بر سرو لالستان بود
1. تاگه عز بندگآن در دین و در ایمان بود
عز و دین اندر بقای دولت سلطان بود
1. آمد آن فصلی کزو طبع جهان دیگر شود
هر زمین از صنعت او آسمان پیکر شود
1. ای خداوندی که گر عزم تو بر گردون شود
قطب گردون پیش عزم تو سزد گر دون شود
1. چیست آن آبی که رخ را گونهٔ آذر دهد
تلخی او عیش را شیرینی شکّر دهد
1. تا شه عالم به بهروزی و پیروزی رسید
باغ پیروزی شکفت و صبح بهروزی دمید
1. جشن خزان بهخدمت شاه جهان رسید
رایت ز کوهسار به صحرا درون کشید
1. برمعین دین پیغمبر مبارک باد عید
چشم بد باد از جمال و ازکمال او بعید