تا مبارک رایت از امیر معزی نیشابوری قصیده 140
1. تا مبارک رایت شاه جهان آمد پدید
در خراسان نقش رَوضات الجَنان آمد پدید
1. تا مبارک رایت شاه جهان آمد پدید
در خراسان نقش رَوضات الجَنان آمد پدید
1. گوهر سلجوق کز نور بخارا در رسید
هم به مشرق هم به مغرب نور از آنگوهر رسید
1. شاه سنجر چون ز میدان جانب ایوان رسید
از زمین بانگ بشارت تا بر کیوان رسید
1. بنازد جان اسکندر به سلطان جهان سنجر
که سلطان جهان سنجر شرف دارد بر اسکندر
1. ای به سلطانی نشسته با فتوح و با ظفر
ملک و گنج پنج سلطان بستده در یک سفر
1. اگر ندیدی در مشک تابدار قمر
و گر ندیدی در لعل آبدار شکر
1. قمر شد با سر زلفش مقامر
دل من برده شد کاری است نادر
1. فرخنده باد عید شهنشاه دادگر
سلطان شرق و غرب و شهنشاه بحر و بر
1. رمضان شد چو غریبان به سفر بار دگر
اینت فرخ شدن و اینت به هنگام سفر
1. نه بود و نه هست و نه باشد دگر
چو سلطان ملکشاه پیروزگر
1. کس ندید و کس نخواهد دید تا محشر دگر
چون ملکشاه محمد پادشاه دادگر
1. باز آمد از شکار به پیروزی و ظفر
سلطان کامکار ملکشاه دادگر