تا نگار من ز از امیر معزی نیشابوری قصیده 105
1. تا نگار من ز سنبل بر سمن پر چین نهاد
داغ حسرت بر دل صورتگران چین نهاد
1. تا نگار من ز سنبل بر سمن پر چین نهاد
داغ حسرت بر دل صورتگران چین نهاد
1. بتی کاو نسبت از نوشاد دارد
دلم هر ساعت از نو، شاد دارد
1. ترکیکه دو لب شیرین چون شهد و شکر دارد
دو دایرهٔ مشکین بر طرف قمر دارد
1. مَلِک سنجر جهانداری به میراث از پدر دارد
پدر شادست در فردوس تا چون او پسر دارد
1. ز مشرق تا حد مشرق شناسد هرکه دین دارد
که دین رونق به تأیید امیرالمؤمنین دارد
1. بتی که او نسب از لعبتان چین دارد
به روز پاک بر از شب هزار چین دارد
1. هر روزکه خورشید سر ازکوه برآرد
از فتح و ظفر شاه جهان را خبر آرد
1. تا شهریار دادگر آهنگ شام کرد
صبح مخالفان همه در شامشام کرد
1. آن خداوند که آفاق به یک فرمان کرد
ملک آفاق به فرمان ملک سلطان کرد
1. ازگل همی نگارم سنبل برآورد
هرگز گلی که دید که سنبل برآورد
1. چیست آنگوهرکه ارکان دست خمّار آورد
گوهری کان گوهر مردم پدیدار آورد
1. بر گل از سنبل نگارم دام مادام آورد
تا چو صیادان دلم را پای در دام آورد