1 به فال فرخ و روز مبارک از بغداد شه ملوک سوی دارملک روی نهاد
2 ز رای و همت عالی به مدت شش ماه هزار سیرت نیکو نهاد در بغداد
3 خرابههای کهن را به فرّ دولت خویش چو بوستان اِرم کرد خرّم و آباد
4 به دشت کوفه و هیت و مداین و تکریت شکارکرده و داده به شیر مردی داد
1 ای شاد ز تو خلق و تو از دولت خود شاد دنیا به تو آراسته و دین به تو آباد
2 ایزد همه آفاق تورا داد سراسر حقّا که سزاوار تو بود آنچه تو را داد
3 معلوم شد از تیغ تو هم نصرت و هم فتح موجود شد از طبع تو هم دانش و هم داد
4 در شرع به شمشیر تو شد سوخته بِدعَت در ملک به فرمان تو شد کاسته بیداد
1 از دولت عالی به سعادت ستدم داد زین خلعت فاخر که خداوند مرا داد
2 جون دجلهٔ بغداد مرا بود دو دیده دجله بشد و خانهٔ منگشت چو بغداد
3 در پیش شهنشاه چو دو بیت بگفتم از جود شهنشاه شدم شاعر استاد
4 آباد بر آن شاه که از جود کف او ویران شده بر شاعر نوبر شده آباد
1 در معزالدین ملکشاه آفتاب دین و داد روز عید روزهداران فرخ و فرخنده باد
2 خسرو پیروزبخت و داور یزدانپرست شاه خاقان گوهر و سلطان سلجوقی نژاد
3 کاست از عالم ستم تا لاجرم شاهی فزود بست در شاهی کمر تا لاجرم عالم گشاد
4 شهریارا نَحس کیوان از جهان برداشتی زانکه بخت تو قدم بر تارک کیوان نهاد
1 خلعت سلطان عالم آفتاب دین و داد بر بهاء دین یزدان فرخ و فرخنده باد
2 نجم دولت، میر نواب عجم، عثمانکه هست سروری نیکوسرشت و مهتری فرخ نژاد
3 آن که چون او نامداری هرگز از ایران نخاست وان که چون او رادمردی هرگز از مادر نزاد
4 همت او بر هنرمندان ره محنت ببست دولت او بر خردمندان در نعمت گشاد
1 ای آمده ناگه به نشابور ز بغداد همراه تو هم دولت و هم دانش و هم داد
2 بر گردون خدمتگر چتر تو شده ماه بر هامون فرمان بر اسب تو شده باد
3 از بخت مساعد خبر آمد به نشابور آن روز که از آمدن تو خبر افتاد
4 گفتند مگر یزدان عیسی نبی را از چرخ چهارم به زمین باز فرستاد
1 به گل یاسمن دوش پیغام داد که از ابر خشنودم از باد شاد
2 که در باغها روی و موی مرا بیاراست ابرو، بپیراست باد
3 نوشتم به صدر جهان قصهای وزین حال کردم در آن قصه یاد
4 چو آگه شد از قصه و حال من بهگفتار نیکو زبان برگشاد
1 ای صلاح ملک و دین در عالم کون و فساد دین یزدان را پناه و ملک سلطان را عماد
2 در جلالت نیست پیش بخت توکوه بلند در سخاوت نیست دریا پیش جود تو جواد
3 از معالی هست کردارت همیشه منتخب وز معانی هست گفتارت همیشه مستفاد
4 ایزد دارنده را و گنبد گردنده را هستی از تقدیر و از تاثیر مقصود و مراد
1 بقای شهریار تاجور باد پناهش کردگار دادگر باد
2 دلیلش دولت و بخت جوان باد ندیمش نصرت و فتح و ظفر باد
3 ز رزم شاه در مشرق نشان باد ز بزم شاه در مغرب خبر باد
4 خدنگ شاه را هنگام رفتن ز مرگ دشمنان پیکان و پر باد