1 شاه جهان که خسرو فرخنده اخترست بر شرق و غرب پادشه عدل گسترست
2 عزمش فرو برندهٔ ملک مخالف است رأیش برآورندهٔ دین پیمبرست
3 سَهمَش به خاورست و نهیبش به باختر وز باختر ولایت او تا به خاورست
4 با آفتاب رای منیرش مقابل است با نوبهار بزم شریفش برابرست
1 ماهکند بر فلک ستایش آن خَدّ سرو کند در چمن پرستش آن قد
2 عاریه دارند سرو و ماه تو گویی راستی و روشنی از آن قد و زان خد
3 ای شده بیعلتی دو چشم تو بیمار ای شده بیحجّتی رخ تو مُوّرد
4 روی تو کردست نقس مانویان زشت سِحر تو کردَست سِحر بابلیان رد
1 صنم من پسری لاله رخ و سیمبرست سخت زیبا صنم و سخت به آیین پسرست
2 من و او هر دو به نام ایزد روزافزونیم هر زمان عشق من و خوبی او بیشترست
3 سروجویان و قمرخواهان بسیار شدند که به بالا و به رخسار چو سرو و قمرست
4 خلقش از حور و پری باز ندانند همی راست گویی پریاش مادر و حورش پدرست
1 هر دل که جای دوستی شهریار نیست برکام خویشتن نفسی کامکار نیست
2 هر سر که نیست بر سر حکم خدایگان بر خط دین ایزد پروردگار نیست
3 هر جانکه نیست مهر ملک را برو قرار یک ساعتش به هیچ تن اندر قرار نیست
4 هر تن که نیست در کَنَف زینهار شاه نزدیک هیچ خلق ورا زینهار نیست
1 کف دست موسای پیغمبرست و یا آتش اژدها پیکرست
2 وگر زآسمان معجز مصطفی فرود آمده بر کف حیدرست
3 کلید فتوح است در هر مصاف هر آدینه پیرایه منبرست
4 زبانی است اندر دهان ظفر که ارواح در نطق او مضمرست
1 ز بهر عید نگارا همی چه سوزی عود چرا شراب نپیمایی و نسازی عود
2 بساز عود و بده یک شراب وصل مرا که من بسوختم از هجر تو چو زآتش دود
3 چرا به من ندهی بادهٔ چو آب حیات که نیست باده چو آب حیات ناموجود
4 قدح به چنگم و آواز چنگ در گوشم به از نگین سلیمان و نغمهٔ داود
1 بتان چین و ختن سروران درگاهند سزای تاج و سریرند و درخور گاهند
2 مبارزان مصاف و یلان رزمْ گهند دلاوران سپاه و سران درگاهند
3 همه به خیل ختن بر ز دلبری میرند همه به لشکر چین بر ز نیکوی شاهند
4 اگر ز قامت ایشان خبر دهمْ سروند وگر ز طلعت ایشان نشان دهم ماهند
1 بقای شهریار تاجور باد پناهش کردگار دادگر باد
2 دلیلش دولت و بخت جوان باد ندیمش نصرت و فتح و ظفر باد
3 ز رزم شاه در مشرق نشان باد ز بزم شاه در مغرب خبر باد
4 خدنگ شاه را هنگام رفتن ز مرگ دشمنان پیکان و پر باد
1 به گل یاسمن دوش پیغام داد که از ابر خشنودم از باد شاد
2 که در باغها روی و موی مرا بیاراست ابرو، بپیراست باد
3 نوشتم به صدر جهان قصهای وزین حال کردم در آن قصه یاد
4 چو آگه شد از قصه و حال من بهگفتار نیکو زبان برگشاد
1 جاودانگیتی به حکم شاهگیتی دار باد جایگاه بدسگال شاه گیتی دار باد
2 جود و عدلش هر دو نعمت ساز و محنت سوز باد دست و تیغش هر دو گوهردار و گوهر بار باد
3 بر سر شاهی که ز ایزد مر جهان را رحمت است جبرئیل از آسمان هر روز رحمت بار باد
4 عز دین و عز دنیا هر دو از شاهنشه است هرکه عز او نخواهد تا قیامت خوار باد