20 اثر از غزلیات در دیوان اشعار اثیر اخسیکتی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار اثیر اخسیکتی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی

غزلیات در دیوان اشعار اثیر اخسیکتی

1 آنرا که چنان سلسله ها بافته باشد هر سلسله زندان دلی تافته باشد

2 هرجا که بجوئید زجانهای عزیزان در هر شکن آرامگهی یافته باشد

3 صد بار بگفتم مکن ای دل مرو آنجا کان ره نه به پای چو توئی بافته باشد

4 بر گنبد طرار منه چشم که ناکاه تا در نگری جیب تو بشکافته باشد

1 بازار تو را کرانه‌ای نیست آزار تو را بهانه‌ای نیست

2 آمد ز دهن دلم ز آتش بی‌قصه تو زبانه‌ای نیست

3 تا بوده هزار بار بالین در کوی تو آستانه‌ای نیست

4 در کوی تو ناز حسن سوز است بی‌ماتم هیچ خانه‌ای نیست

1 من خاکِ چنان بادم کو زلفِ تو جنباند در آتشم از آبی کاندامِ تو را ماند

2 مه در گرو خوبی، از عکس بَناگوشت ششدر بفره خواهد اول بر او راند

3 توفیر دل و دیده، از روی تو این باشد کاین بیند و خون گرید آن خواهد و نتواند

4 چشمت چو مرا بیند، گوید که بننشینی تا غمزه خونخوارم جائیت بننشاند

1 نه صفای تو در بصر گنجد نه صفات تو در خبر گنجد

2 بر بساط قمارخانه حسن تا رخش هست کی قمر گنجد

3 در جُلاب روان رنجوران تا لبت هست کی شکر گنجد

4 هرکه شد مرغ چینه لب تو مرغ جانش نه زیر پر گنجد

1 در عشق تو یک کار مرا ساز و نسق نیست خون میخورم از غصه و سامان نطق نیست

2 آمد بفذلک ز غمت دفتر عمرم گر ما بقئی هست به جز یک دو ورق نیست

3 چشمم مه رخسار تو را باز مبیناد گردر شب هجران تو چشمم چوشفق نیست

4 در مملکت درد، نشان می ندهد کس یک کار که ازعشق تو بی ساز و نسق نیست

1 از تو هر آنچه برمن درویش میرود راضی شدم چو برهمه، زین بیش میرود

2 منشین بجور در پس افلاک چون مهت بر سر گرفته غاشیه در پیش میرود

3 ای تشنه جمال تو چشمم، بیاد آر کابت همه بجوی بداندیش میرود

4 از تشنکیش در عجبم خاصه کاین زمان بر رخ دو جویم از جگر ریش میرود

1 چو لب افق بخندید و دم صبا بر آمد بمبارکی و شادی غمش از درم درآمد

2 چو رکاب او تهی شد ز سرای پرده جان نعرات انعم الله صبا، حکم بر آمد

3 ز پی نثار و تحفه دل و دیده پیش بردم نه نثار لایق افتاد و نه تحفه در خور آمد

4 دو غزاله بود فربه دل و دیدگان ولیکن چو بقد او نمودم قد هر دو لاغر آمد

1 گه بود ماه که با روی تو از کوه بر آید چه زند سرو که با قد تو بالا بنماید

2 هر کجا بوی تو آمد ز صبا گرد نخیزد هر کجا روی تو آمد ز سحر صبح نیاید

3 غمت آورد بدر صبر. خرد گفت که حقا اگر او اوست که من دانم ز و جور نشاید

4 گفتی ار بر سر این مهر بپائی بخوری بر باش اینجا، سخنی هست اگر عمر بپاید

1 چه خرمی است که امروز نیست زنگان را چه فرخی است کزو بهره نیست کیهان را

2 بهار و کام طرب تازه می کند دل را ضیاء انس و فرح زقه میدهد جان را

3 بدشت جلوه گری عرضه داد بار دگر سپهر کوش گرفته مزاج نیسان را

4 چو کودکان بد بستان آخشیج آورد صبا مشاطه ی خوش قامتان بستان را

1 هرکه دل بر سرو بالائی نهد بر سر هر آرزو پائی نهد

2 جمله برخیزد ز راه خویشتن آنکه سر در راه سودائی نهد

3 دل بپردازد زهر رائی که هست پس بیارد بر دل آرائی نهد

4 برنگین جان معمائی کند پس براو موم تمنائی نهد

آثار اثیر اخسیکتی

20 اثر از غزلیات در دیوان اشعار اثیر اخسیکتی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار اثیر اخسیکتی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی