20 اثر از غزلیات در دیوان اشعار اثیر اخسیکتی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار اثیر اخسیکتی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی

غزلیات در دیوان اشعار اثیر اخسیکتی

1 چو لب افق بخندید و دم صبا بر آمد بمبارکی و شادی غمش از درم درآمد

2 چو رکاب او تهی شد ز سرای پرده جان نعرات انعم الله صبا، حکم بر آمد

3 ز پی نثار و تحفه دل و دیده پیش بردم نه نثار لایق افتاد و نه تحفه در خور آمد

4 دو غزاله بود فربه دل و دیدگان ولیکن چو بقد او نمودم قد هر دو لاغر آمد

1 من خاکِ چنان بادم کو زلفِ تو جنباند در آتشم از آبی کاندامِ تو را ماند

2 مه در گرو خوبی، از عکس بَناگوشت ششدر بفره خواهد اول بر او راند

3 توفیر دل و دیده، از روی تو این باشد کاین بیند و خون گرید آن خواهد و نتواند

4 چشمت چو مرا بیند، گوید که بننشینی تا غمزه خونخوارم جائیت بننشاند

1 تدبیر دل مرا نمی‌خواهد جز صحبت ناسزا نمی‌خواهد

2 از محتشمی که هست معشوقم پیوند من گدا نمی‌خواهد

3 هرگه که ز مفلسان سخن گوید دانم که مرا چرا نمی‌خواهد

4 من عاشق زاهدم و لیکن او زر می‌خواهد دعا نمی‌خواهد

1 هرکه دل بر سرو بالائی نهد بر سر هر آرزو پائی نهد

2 جمله برخیزد ز راه خویشتن آنکه سر در راه سودائی نهد

3 دل بپردازد زهر رائی که هست پس بیارد بر دل آرائی نهد

4 برنگین جان معمائی کند پس براو موم تمنائی نهد

1 هرکه در دامن تو آویزد نه چنان افتد او که برخیزد

2 عشق تو صد هزار صف شکند که یکی گرد برنیانگیزد

3 بالبت کش خدای توبه دهاد هیچ گویم که باز نستیزد

4 طمع توبه، خود که یارد داشت چو از او دیدنی همی ریزد

1 بی غم عشق تو دل بکار نیاید جان نبود آب و گل بکار نیاید

2 عقل برافشاند کیسه لیک ز تقصیر در رخ تو جز خجل بکار نیاید

3 شمع دلت خوانم ای عزیزتر، از جان نام تو شمع چگل بکار نیاید

4 سوی تو هر عشق نامه ئی که نوشتم نقش جز از خون دل بکار نیاید

1 دوستی یکدل و دمساز نماند مونس محرم و همراز نماند

2 تاز ده بر هدف سینه ما چرخ را هیچ یک انداز نماند

3 گر یکی راست زبانی چوعیار که چو زر در دهن کز بماند

4 گرچه ز آسایش در روی زمین نای کردار جز آواز نماند

1 خوی تو باجور روزگار بسازد حسن تو با لطف کردگار بسازد

2 وعده وصلت بکوش هوش فروخوان تا برود کار انتظار بسازد

3 بر پی بوی گلی ز باغ رخ تو با الم صد هزار خار بسازد

4 روی تو دیدم ز خوی خویش خبرده تا دل کار اوفتاده کار بسازد

1 خیمه در کوی یار خواهم زد در آن غمگسار خواهم زد

2 با جنیبت گشان نوبت وصل پای بر روزگار خواهم زد

3 اولین تازیانه ئی که زنم بر سر انتظار خواهم زد

4 با رخ خویش و خط اولکدی در خزان و بهار خواهم زد

1 همچو بالای تو سروی به چمن می‌نرسد در خور لعل تو دُری ز عدن می‌نرسد

2 چه کنم قصه هجران به که گویم که مرا یک زبان است و ز افغان به دهن می‌نرسد

3 هر زمان زلف تو دارد به سر ما سیهی سپهی کِش ز شکن هیچ شکن می‌نرسد

4 با نصابم ز خیال تو که چشمش مرساد گر نصیبی ز وصال تو به من می‌نرسد

آثار اثیر اخسیکتی

20 اثر از غزلیات در دیوان اشعار اثیر اخسیکتی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار اثیر اخسیکتی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی