یارب آن روی است با آن زیب از اثیر اخسیکتی غزل 25
1. یارب آن روی است با آن زیب و کشّی یا مه است
چشمه آب حیاتش در زنخدان یا چه است
1. یارب آن روی است با آن زیب و کشّی یا مه است
چشمه آب حیاتش در زنخدان یا چه است
1. یک امروزت سر من چاکرت هست
چگوئی این لطافت در سرت هست
1. محرم عشق را حکایت نیست
همره راز تو روایت نیست
1. هنگامه ی خورشید ز رخسار تو بشکست
بازارچه سرو ز رفتار تو بشکست
1. هیچ، دردی بتو ای مایه درمان مرساد
هیچ، گردی بتو ای چشمه حیوان مرساد
1. یاد میدار که از مات نمی آید یاد
ای امید من و عهد تو سراسر همه باد
1. چو لب افق بخندید و دم صبا بر آمد
بمبارکی و شادی غمش از درم درآمد
1. من خاکِ چنان بادم کو زلفِ تو جنباند
در آتشم از آبی کاندامِ تو را ماند
1. تدبیر دل مرا نمیخواهد
جز صحبت ناسزا نمیخواهد
1. هرکه دل بر سرو بالائی نهد
بر سر هر آرزو پائی نهد
1. هرکه در دامن تو آویزد
نه چنان افتد او که برخیزد
1. بی غم عشق تو دل بکار نیاید
جان نبود آب و گل بکار نیاید