بنامیزد، بنامیزد زهی از اثیر اخسیکتی قصیده 71
1. بنامیزد، بنامیزد زهی خورشید گلرنگش
بخرواران شکر پنهان، شده در پسته تنگش
...
1. بنامیزد، بنامیزد زهی خورشید گلرنگش
بخرواران شکر پنهان، شده در پسته تنگش
...
1. زهی عنصر جوهر آفرینش
توئی روح در پیکر آفرینش
...
1. کرد از جهان رحیل جهانی همه شرف
ای مملکت علی الله و ای فلک لاسلف
...
1. دوش که این شهسوار کره ابلق
از قرپوس غروب گشت معلق
...
1. خهی شاه انجم و فی الله ظلک
نهادی قدم در حریم مبارک
...
1. فارغ شد از محارق کدورت صفای ملک
صافی شد از غبار حوادث هوای ملک
...
1. بفراخت رایت حق، برتافت روی باطل
الب ارسلان ثانی، شاه ارسلان طغرل
...
1. چو رفت شاه کواکب ببار گاه حمل
هزار نقش بر آورد کار گاه عمل
...
1. ایا چو ذات خرد جوهرت عدیم مثال
نه نیک رفت که گفتم وجود نیست محال
...
1. به بست کله سحابی بر آسمان کرم
کزو گشاده نقاب است گلستان کرم
...
1. تا منت توست هم نشینم
از ناز نمی کشد زمینم
...