13 اثر از قصاید در دیوان اشعار اثیر اخسیکتی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر قصاید در دیوان اشعار اثیر اخسیکتی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی

قصاید در دیوان اشعار اثیر اخسیکتی

1 ماهی ز آستین معالی در او فتاد سر وی ز بوستان معانی بر او فتاد

2 شهباز شیر گیر اجل پی بریده شد یکران تیز کام هنر در سر او فتاد

3 هین پای صبر و سلسله کز صدر کاه عمر صدری بسان حلقه برون در او فتاد

4 ای شرزه شیر مرگ، بیاگن سرین و بال کاین بارت این شکار نه بس لاغر او فتاد

1 ملک را فال ز اقبال بقا می یابد آز را علت افلاس دوا می یابد

2 بدل و دست بهاء الدین تاج الوزراء آنکه ایام از او فرو بها می یابد

3 حامدی اصلی فرخنده محمد نامی که عطا میدهد و حمد و ثنا می یابد

4 روی او دید شب تیره لقا گفت این است آنکه زو چهره خورشید ضیا می یابد

1 چیست از احسان که خورشید کرم با من نکرد هرچه از احسان تو نامش دانی او، احسن نکرد

2 از نشیب چاه آزم بر سپهر ماه برد رستم توران گشای این لطف، با بیژن نکرد

3 آفرین باد، آفرین، بر خسرو مغرب که خصم ز آهن تیغش وطن جز در دل آهن نکرد

4 با زبان ناطق من کرد لطفی کافتاب در بهاران، با زبان ابکم سوسن نکرد

1 عشق برآورد گرد، از سر مردان مرد گر تو، بسر زنده ی از سر این راه، گرد

2 فرد شو از هر دو کون تا بقبولی رسی طالب مشرک مباش در ره مطلوب فرد

3 و الله، کافسار حکم بر سر دوران کنی بر در او گر تو را، عشق بود پایمرد

4 صدق تو، گو، تا ز عجز با تو بشویند دست نار، ز تولید حرق، آب ز تاثیر برد

1 هرکه بر منهاج عزمی رای مقصد می‌کند عزم درگاه علاءالدین محمد می‌کند

2 آنکه در هیجا به مار مقرعه با خصم ملک کار رمح خطی و تیغ ممهد می‌کند

3 نام میمونش که بر چهر قمر منقوش باد ملک را فرمان‌پذیر شرع احمد می‌کند

4 در نسب قیصرنژاد آمد سکندروار از آن بر ره یأجوج فتنه خنجرش سد می‌کند

1 به مهد کرد طبیعت مشیمه های ودود پس از سعادت میلاد سعد دین مسعود

2 سپهر مجمره گردان پر اخگر اختر برای مجلس او ساخت چشم بدرا، عود

3 خرد مطابق دست و دلش چو دید بگفت بهم، چه متفق افتاده اند، دانش وجود

4 مناط شبهت عدل است در کلام قدیم حدیث او که همی آمد، از عدم بوجود

1 تا قافله شیر ز ماهی به حمل شد در باغ صبا صانع چالاک عمل شد

2 از بلبل خوش نغمه که ناهید طیور است نالیدن او تار اغانی به زحل شد

3 از خاک بر انگیخت گل زرد زر سرخ با مرتبت رونق او خاک خجل شد

4 ضرّاب زر از لاله درستی ملکی بود تا خور که درستی فلکی بود دغل شد

1 گر، خاتم مردمی نگین دارد حقا، که ز دست نجم دین دارد

2 رستم جگری که بر در همت رخش فلکی بزیر زین دارد

3 چرب آخر مکرمات معروفش پهلوی نیاز راسمین دارد

4 گردون، ز شرف بر آستان دوزد ور بار سخا در آستین دارد

1 پای دار، ای کوی گردون زخم چوگان در رسید هم نبردان را خبر کن، مرد میدان در رسید

2 عشق را گو، دیده مفرش دار، چون دلبر نشست جسم را گو، دست درکش گیر، چون جان در رسید

3 منبر اسلام را، چون گل مرصع شد کمر زانکه بحری با جهانی دُرّ و مرجان در رسید

4 شب رو معنی برست از، پیک ماه شب چراغ چون شعاع شمع خورشید درخشان در رسید

1 زهی بجان تو جاوید زنده جان خجند چه سایه بخش همائی ز آشیان خجند

2 به هفت خاتم پیروزه دولت پیروز نداده مثل تو پیروزه ی ز کان خجند

3 به عرصه ی که گران شد رکاب فکرت تو هزار گنج روان گشت در عنان خجند

4 سریر ابلق دهر از تو رتبتی دارد به کمترین لقب اعنی خدایگان خجند

آثار اثیر اخسیکتی

13 اثر از قصاید در دیوان اشعار اثیر اخسیکتی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر قصاید در دیوان اشعار اثیر اخسیکتی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی