1 هر آن کسوت که بر بالای نعمان الزمان زیبد بر دامن، ز دل باید ره جیب از روان زیبد
2 قبای روزگارش پروزی در آستین شاید ردای آفتابش ریشه ی در طیلسان زیبد
3 هر آن کوی کله زرین که چرخ ازاختران سازد لباس عمر او را چون، طراز جاودان زیبد
4 هر آن مرکب که، رام آید، رکاب دولت او را جوش را کمترین آخور طریق کهکشان زیبد
1 در دیده ی زمانه، نشان حیا نماند در سینه سپهر، امید وفا نماند
2 یک مهره بر بساط بقا، کم نهاد کس کز چشم بد حریف بزخم دغا نماند
3 وقت است اگر خراب شود حجره ی هنر چون دزد فتنه حفره زدو کدخدا نماند
4 در مجلس حدوث، حریفان انس را یک سر فرو نرفته ز جام فنا نماند
1 ای کلک تو بر لوح عطارد زده ابجد عنوان نسب نامه آدم باب وجد
2 هم کاهل هامونی با حلم تو مسرع هم شبرو گردونی با عزم تو معقد
3 بر مفرش صدر تو پی عزت جاوید در سایه قدر تو سر دولت سرمد
4 جز رای تو در تیه معانی نبرد راه جز حزم تو بر راه حوادث نکشد سد
1 کار دو گیتی بکام صدر اجل باد جایگه دشمنانش صدر، اجل باد
2 کعبه آمال حرز دولت و دین آنک با شرف او زحل وضیع محل باد
3 نوبت عمر ابد بنام بلندش کوفته در صدر بارگاه ازل باد
4 سایل بی برگ با عنایت جورش چون گل صد برگ در حمایت ظل باد
1 ای عید ملک و ملت عیدت خجسته باد عالم بسعی تیغ تو از فتنه رسته باد
2 چابک رکاب عمر تو تا منزل ابد بر تیز کام ابلق مدت نشسته باد
3 شهباز همت تو چو طعمه طلب کند از کُردگاه شیر سپهریش مسته باد
4 در عشق مجلس تو که طاقت عهودها ریحان سبزه زار فلک دسته دسته باد
1 ای آفتاب عالم روزت خجسته باد عالم بنو، ز ظلمت بیداد رسته باد
2 پشتی که جز بخدمت درگاه تو دوتاست الا به عذر پیری، در هم شکسته باد
3 راهی کزو بمنزل جاهت توان رسید بر مسرعان حادثه، آن راه بسته باد
4 هر کاو دهد ز دست، سر رشته ولات هرکس که هست، رشته عمرش گسسته باد
1 ای شاه شیر زهره، شکارت خجسته باد فیل دمان بخام کمند تو بسته باد
2 باز تو را که شاه طیور است چون عقاب از گوسفند تخته افلاک مسته باد
3 منقار چرخ و ناخن شاهین فرخت پشت دو نسر طایر واقع شکسته باد
4 باباس چنگ و ناب سگانت زدست قطب افسار دب اصغر و اکبر گسسته باد
1 در این دو پهنه که میدان ادهم است و سمند خیال همچو توئی در نیاورد بکمند
2 لطیفه ایست نهادت ز شهر بیرنگی چه جای عرصه جولان ادهم است و سمند
3 در آن جهان که جلال تو آشیان بنهاد غراب شام، چو سیمرغ صبح پر بفکند
4 محال صرف بود همچو موی بر کف دست در آستین کمال تو دست حاجتمند
1 در سر مردان غم عشق تو معجر میکشد زاهدان را در خرابات قلندر میکشد
2 هشت راه از کعبه وصل تو تا زر میرود چار حد از خامه عشق تو تا سر میکشد
3 نیک بر سنجم تو را چون زر کنی احوال آنک نام عشقت بر زبان میآرد و زر میکشد
4 خشک بندی بر نقاب افکنده تا غیرتت میل حرمان در هزاران دیده تر میکشد
1 نمی توان بسر سرّ روزگار رسید که خانه بسته در است و نظر شکسته کلید
2 سپید گشت چو چشم شکوفه چشم امل که در بهار فراغت گلی شکفته ندید
3 بر این چهار چمن خنده ی چو غنچه که زد کجا بسوزن خاری جهان دلش نخلید
4 به بزم کیتی منشین و گرنه ساغر وار بخون سپار دل و دیده را بجای نبید