13 اثر از قصاید در دیوان اشعار اثیر اخسیکتی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر قصاید در دیوان اشعار اثیر اخسیکتی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی

قصاید در دیوان اشعار اثیر اخسیکتی

1 اقتدارش رایت خورشید بر گردون زده است بارگاهش خیمه جمشید بر هامون زده است

2 خاک درگاهش چو عقد گلستان از باد صبح آتش اندر آبروی لولوی مکنون زده است

3 طرف حکم اوست هر دُر شب افروزی که صنع تا قیامت بر ستام ابلق گردون زده است

4 زّر احسانش که موزون نیست در معیار وهم در سرا ضرب ضمیر من زر موزون زده است

1 آنچه بر من ز دل و دلدار است چون دهم شرح که بس بسیار است

2 گر، تن است، از در او محروم است ور دل است، از بر من آوار است

3 حالش از هر که به پرسم گوید که خبر دارم از او، بر کار است

4 عملی یافت دلم بر در او چیست پر غمزه که آن سالار است

1 دلی که بسته این پیرزال جادو نیست همیشه خسته زخم جهان بدخو نیست

2 سرای داد ندانم کدام سوست و لیک ز هفت پاره ی شهر حدوث زین سو نیست

3 نه موضع سر پنجه است دست کوته دار که آسمان ز حریفان زور بازو نیست

4 بطره و رخ شام و سحر مباش گرو که هست ماشطه جادو، عروس نیکو نیست

1 ایا خدای بخلقت نیافریده نظیر ستانه تو جهان را ز حادثات مجیر

2 جلال دولت و دینی نظام ملک و ملل پناه تیغ و کلاه و مدار چرخ و سریر

3 جهان فضل ابوالفضل کز فضایل او نیافت و هم فضولی گذر به عشر عشیر

4 هر آنکه در شکند با تو کین بکاسه سر بیک پیاله بیاندازدش دهان سعیر

1 پای دار، ای کوی گردون زخم چوگان در رسید هم نبردان را خبر کن، مرد میدان در رسید

2 عشق را گو، دیده مفرش دار، چون دلبر نشست جسم را گو، دست درکش گیر، چون جان در رسید

3 منبر اسلام را، چون گل مرصع شد کمر زانکه بحری با جهانی دُرّ و مرجان در رسید

4 شب رو معنی برست از، پیک ماه شب چراغ چون شعاع شمع خورشید درخشان در رسید

1 ماهی ز آستین معالی در او فتاد سر وی ز بوستان معانی بر او فتاد

2 شهباز شیر گیر اجل پی بریده شد یکران تیز کام هنر در سر او فتاد

3 هین پای صبر و سلسله کز صدر کاه عمر صدری بسان حلقه برون در او فتاد

4 ای شرزه شیر مرگ، بیاگن سرین و بال کاین بارت این شکار نه بس لاغر او فتاد

1 گره گشای سخن خامه توان من است خزانه دار روان خاطر روان من است

2 کشید زین من این دیزه هلال رکاب از آنک شهپر روح القدس عنان من است

3 کنار و آستی کان چو بحر پر درشد که در ولایت معنی گدای کان من است

4 من ارسلا نشه ملک قناعتم زین روی جهان قیصر و خان، صد یک جهان من است

1 هرکه بر منهاج عزمی رای مقصد می‌کند عزم درگاه علاءالدین محمد می‌کند

2 آنکه در هیجا به مار مقرعه با خصم ملک کار رمح خطی و تیغ ممهد می‌کند

3 نام میمونش که بر چهر قمر منقوش باد ملک را فرمان‌پذیر شرع احمد می‌کند

4 در نسب قیصرنژاد آمد سکندروار از آن بر ره یأجوج فتنه خنجرش سد می‌کند

1 گر، خاتم مردمی نگین دارد حقا، که ز دست نجم دین دارد

2 رستم جگری که بر در همت رخش فلکی بزیر زین دارد

3 چرب آخر مکرمات معروفش پهلوی نیاز راسمین دارد

4 گردون، ز شرف بر آستان دوزد ور بار سخا در آستین دارد

1 عشق برآورد گرد، از سر مردان مرد گر تو، بسر زنده ی از سر این راه، گرد

2 فرد شو از هر دو کون تا بقبولی رسی طالب مشرک مباش در ره مطلوب فرد

3 و الله، کافسار حکم بر سر دوران کنی بر در او گر تو را، عشق بود پایمرد

4 صدق تو، گو، تا ز عجز با تو بشویند دست نار، ز تولید حرق، آب ز تاثیر برد

آثار اثیر اخسیکتی

13 اثر از قصاید در دیوان اشعار اثیر اخسیکتی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر قصاید در دیوان اشعار اثیر اخسیکتی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی