در گلشن ایام نسیمی ز از اثیر اخسیکتی قصیده 24
1. در گلشن ایام نسیمی ز وفا نیست
در دیده افلاک نشانی ز حیا نیست
...
1. در گلشن ایام نسیمی ز وفا نیست
در دیده افلاک نشانی ز حیا نیست
...
1. یک ره به نشمری که جهانی مشمر است
ملک از برادرت به مصیبت برادر است
...
1. ای خرد را خاک درگاه تو اکسیر نجات
خوانده حق برخطه عالم تو را اقضی القضات
...
1. اقتدارش رایت خورشید بر گردون زده است
بارگاهش خیمه جمشید بر هامون زده است
...
1. مرا دلی است زصد گه نهاده بر ره حاج
بباجشان شده لکن طمع نداشته باج
...
1. خسرو توران گشای، روی بایران نهاد
خام کمندش لکام بر سر شیران نهاد
...
1. هر آن کسوت که بر بالای نعمان الزمان زیبد
بر دامن، ز دل باید ره جیب از روان زیبد
...
1. در دیده ی زمانه، نشان حیا نماند
در سینه سپهر، امید وفا نماند
...
1. ای کلک تو بر لوح عطارد زده ابجد
عنوان نسب نامه آدم باب وجد
...
1. کار دو گیتی بکام صدر اجل باد
جایگه دشمنانش صدر، اجل باد
...
1. ای عید ملک و ملت عیدت خجسته باد
عالم بسعی تیغ تو از فتنه رسته باد
...
1. ای آفتاب عالم روزت خجسته باد
عالم بنو، ز ظلمت بیداد رسته باد
...