13 اثر از قصاید در دیوان اشعار اثیر اخسیکتی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر قصاید در دیوان اشعار اثیر اخسیکتی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی

قصاید در دیوان اشعار اثیر اخسیکتی

1 ای خرد را خاک درگاه تو اکسیر نجات خوانده حق برخطه عالم تو را اقضی القضات

2 در دبیرستان عزم و حزم تو تشبیه طبع باد را تعلیم سیر و کوه را درس ثبات

3 نیست بی طغرای تو، نافذ قضا را یک مثال از میانه دست پیش آورد جودت گفت، هات

4 تا تو را کلک قضا بر کف نهاده ست آسمان از سر فتنه نه بس راهی است تا تیغ وفات

1 زهی بجان تو جاوید زنده جان خجند چه سایه بخش همائی ز آشیان خجند

2 به هفت خاتم پیروزه دولت پیروز نداده مثل تو پیروزه ی ز کان خجند

3 به عرصه ی که گران شد رکاب فکرت تو هزار گنج روان گشت در عنان خجند

4 سریر ابلق دهر از تو رتبتی دارد به کمترین لقب اعنی خدایگان خجند

1 افدیک یا خیر البشر، ای تاج عالم بلکه سر چونت فتاد اینجا گذر، این المقام ایش الخبر

2 چون گفت شرعت طرقوا، شاها بمیدان شو زکو از دوستان بربای کاو، از دشمنان بردار سر

3 نو کن روش را داستان، بشکن طلسم باستان هم روزنامه ی این بخوان، هم کارنامه ی آن بدر

4 خیز ای عزیز معنوی، در ملک سلطان نوی هر چند کانجا خسروی، هم شهر کنعان و پدر

1 ای عید ملک و ملت عیدت خجسته باد عالم بسعی تیغ تو از فتنه رسته باد

2 چابک رکاب عمر تو تا منزل ابد بر تیز کام ابلق مدت نشسته باد

3 شهباز همت تو چو طعمه طلب کند از کُردگاه شیر سپهریش مسته باد

4 در عشق مجلس تو که طاقت عهودها ریحان سبزه زار فلک دسته دسته باد

1 تا قافله شیر ز ماهی به حمل شد در باغ صبا صانع چالاک عمل شد

2 از بلبل خوش نغمه که ناهید طیور است نالیدن او تار اغانی به زحل شد

3 از خاک بر انگیخت گل زرد زر سرخ با مرتبت رونق او خاک خجل شد

4 ضرّاب زر از لاله درستی ملکی بود تا خور که درستی فلکی بود دغل شد

1 چو شاه شرق برآید برهنورد شکار ز شیر نعره برآید که، خسروا، زنهار

2 ز تیر او قفصی بر طیور گشت هوا ز تیغ او جرسی گشت برو حوش قفار

3 گه از نشاط برانگیخت باد خاک نورد گه از نیام برآهیخت آب آتشبار

4 پرندگان همه سر برده نزد او قربان رمندگان همه جان کرده پیش او ایثار

1 خسروا، ملک تو را، عرض جهان نتوان گرفت پیش قدرت باد اوج آسمان نتوان گرفت

2 جز سپهر بی نشان کز داغ کوکب فارغ است بر سحاب دامن جاهت نشان نتوان گرفت

3 بر جهان سلطانی و سلطان توئی از روی عقل چون تو سلطان را بجز سلطان نشان نتوان گرفت

4 نزدش از دریا و کان با هر دو آرند اعتراف اعترافی حق که ایرادی بر آن نتوان گرفت

1 ای جزع تو، هم نیام و هم خنجر وی لعل تو، هم شراب و هم ساغر

2 از نقش تو، نغز خامه ی مانی وز روی تو، تیره کلبه آذر

3 خوی کرده زطیره عذارت مه تر گشته ز خجلت لبت شکر

4 با زلف تو، کفر گشته در بالش وز چشم تو دین فتاده در بستر

1 خاتون زمان بدست شبگیر برداشت ز چهره پرده قیر

2 شب کحل شد و چو مردم کهل آمیخت سواد قیر با شیر

3 نور رخ یوسف سماوی پرتاب زد از معقر بیر

4 چشم خوش اختران فرو بست از غمزه، بخنده تبا شیر

1 ایا خدای بخلقت نیافریده نظیر ستانه تو جهان را ز حادثات مجیر

2 جلال دولت و دینی نظام ملک و ملل پناه تیغ و کلاه و مدار چرخ و سریر

3 جهان فضل ابوالفضل کز فضایل او نیافت و هم فضولی گذر به عشر عشیر

4 هر آنکه در شکند با تو کین بکاسه سر بیک پیاله بیاندازدش دهان سعیر

آثار اثیر اخسیکتی

13 اثر از قصاید در دیوان اشعار اثیر اخسیکتی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر قصاید در دیوان اشعار اثیر اخسیکتی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی