1 چو رفت شاه کواکب ببار گاه حمل هزار نقش بر آورد کار گاه عمل
2 محاسبان صبا باز خامه جعد کنند گشند بر رخ تقویم بوستان جدول
3 شکوه عقد ثریا دهد بکردن شاخ خوید صدره خارا برد بقامت تل
4 نه تیر نقرس یخ، پای آب دارد لنک نه تیر فالج وی، دست شاخ دارد شل
1 ایا چو ذات خرد جوهرت عدیم مثال نه نیک رفت که گفتم وجود نیست محال
2 بگفتمی که به مانی تو کز ضرورت لفظ عنان نطق نه پیچاندی بسوی و بال
3 بوقت نسخت ماهیت تو عقل از عجز درید دفتر و هم و شکست کلک خیال
4 ندید گرد کمال تو گر چه از تعجیل هزار نعل بیفکند آسمان چو هلال
1 به بست کله سحابی بر آسمان کرم کزو گشاده نقاب است گلستان کرم
2 بجای نامه رسید آفتاب در منقار همای صبح سعادت ز آشیان کرم
3 بانس جان هنر هدهدی کمر در بست به پیش تخت سلیمان انس جان کرم
4 عطیه ایست ز صاحب خراج خطه ی نور ز بس جریده ی تاریخ اختران کرم
1 تا منت توست هم نشینم از ناز نمی کشد زمینم
2 خلخال هلال نعل سازم چون داغ تو می سزد سرینم
3 بر دیده مهر مهر بندم چون نام تو می کشد نکنیم
4 زان رشته نور یافت خورشید از بهر طراز آستینم
1 ای بوجود تو زنده پیکر انعام کرده جلال تو شهربند، بر اوهام
2 پشت کرم صدر دین که با نسب تو یافت خجند افتخار بر همه اسلام
3 لمعه رای تو نور شمسه ی خورشید طایر قدر تو طاق گنبد اجرام
4 سوخته خرمن چو ماه خوشه چنی مر در دم آن جرم دود بار شرر نام
1 ای بر همه دشمنان مُقدم اکرمت جمال خیر مَقدم
2 خرگاه شرف زدی دگر بار بر دامن این کبود طارم
3 وز نور تو یافت رتبتی نو این گنبد هفت طاق محکم
4 هرّای نجوم بر فکنده در بارگه تو شام ادهم
1 چون بر آهیخت سرور اجرام از سر چرمه غروب لکام
2 گشت بر عرصه اقامت سست سپه روز را طناب خیام
3 چهره های منیر بگشادند اختران از دریچه های ظلام
4 زورق زر ز ساحل مغرب ماند در موج بحر جان انجام
1 ماولی پرور عدو کاهیم تاج بخش عجم عربشاهیم
2 آسمان آن دهد که ما جوئیم روزگار آن کند که ما خواهیم
3 در سماع آمده است کوش صدف تا به صیت کرم در افواهیم
4 ز سبل فارغ است دیده چرخ تا بگوهر جمال اشباهیم
1 باز بر اوج سخن تازم و موجی بزنم زانکه چون ابر گرانبار دفین عدنم
2 گرچه رخشم برمیده است در این پهنه ملک شاه داند که به میدان هنر تهمتنم
3 چیست در جیب و سر آستی و همت من و سمه ی شام و سپید آب سحرگه نزنم
4 زُمرُد چرخ مزور شد و دردانه بود تا بایام نمودند عیار سخنم
1 اگر چو قوس قزح جمله تن، دهان دارم وگر چو چشمهٔ خورشید صد زبان دارم
2 وگر، چو جان سخنپیشه معانی بین فراز کنگرهٔ عرش آشیان دارم
3 وگر، چو طوطی فردوس و طوبی فلکم که صحن گلشن روحالقدس مکان دارم
4 هزار زخمه چو این، بر یکی نوا بندم هزار خامه چو آن، در یکی بنان دارم