1 در بند آن مشو که چرا پیر شد جهان آن بخت خواجه نیست که دایم بود جوان
2 آن حله منقش اردی بهشت باف شد پاره در کشاکش آزار مهرگان
3 مایوس شد ز شمع زمن، باد دم فروش در بست لب ز نطق نما شاخ صد زبان
4 هر شام و چاشت زیبق کم عقد حل کنند اکسیر پیشکان طبایع بامتحان
1 ای بمدیحت روان زبان فریقین شاکرت از صد زبان روان فریقین
2 قاضی عادل ظیهر دین که بحق شد کلک تو سلطان کامران فریقین
3 بنده ی آزاد کرده ی در جاهت از سر تیغ خلاف جان فریقین
4 کردن توحید را به سعی تو عقدی است از گهر و لعل بحر و کان فریقین
1 چون شب بآفتاب رخ شاه داد جان یک رنگ شد قبای گهر بفت آسمان
2 آئینه دار صبح برآمد به صیقلی تا رنگ شام، پنبه گرفت از دل جهان
3 صبح سپید ناصیه چون پنبه ی زده خیط دو رنگ زه شد و قد افق کمان
4 مشغول پنبه چرخ و ندانست کافتاب فرمود اخترانش بدزدد ز دو کدان
1 باز بر اوج سخن تازم و موجی بزنم زانکه چون ابر گرانبار دفین عدنم
2 گرچه رخشم برمیده است در این پهنه ملک شاه داند که به میدان هنر تهمتنم
3 چیست در جیب و سر آستی و همت من و سمه ی شام و سپید آب سحرگه نزنم
4 زُمرُد چرخ مزور شد و دردانه بود تا بایام نمودند عیار سخنم
1 تا نفس عیسوی زاد نسیم از دهان مرده ی یکساله شاخ یافت دگر ره روان
2 قطره چو پیگان گری است، بر زره آبگیر غنچه چو زوبین زده است بر سپر گلستان
3 عربده آغاز کرد بلبل سر مست باز تا گل پوشیده روی، چهره نمود از نهان
4 پرده بود ناله ساز، خاصه به جشنی چین ناله بود پرده سوز خاصه به درد چنان
1 امروز نشاطی است درافلاک و درارکان کز مهر گهر زای ارم شد حرم کان
2 و ز دیده شعاعی قمر از عارض شعری نوشیده زلالی خضر از چشمه حیوان
3 ناهید خرامید بخلوتگه خورشید بلقیس درآمد به شبستان سلیمان
4 کردند بهم روی، فرا روی دل و چشم دادند بهم دست، فرا دست تن و جان
1 ماولی پرور عدو کاهیم تاج بخش عجم عربشاهیم
2 آسمان آن دهد که ما جوئیم روزگار آن کند که ما خواهیم
3 در سماع آمده است کوش صدف تا به صیت کرم در افواهیم
4 ز سبل فارغ است دیده چرخ تا بگوهر جمال اشباهیم
1 ای روی تو عید عالم جان خلقی ز تو روزه دار حرمان
2 خون ریختن اختیار کرده بر کیش غم تو، عید قربان
3 تا گشته قلندران راهت فرمان سپهر را بفرمان
4 از زلف تو عقل، بر عقابین وز چهره ی تو، بصر بزندان
1 دوش چو برد آفتاب دست به تیغ یمان کرد سحر ترکتاز بر سپه زنگیان
2 چرخ ربیعی لباس خواست که در سر کشد بافته بود آفتاب چادر زرد خزان
3 کسوت عباسیان محتسب دیده را بود نهان تا به عطف بر شکن طیلسان
4 شعبده بازی شده، در پس پرده خیال ساخته تمثال ها بوالعجب از شکلشان
1 چو شب وقایه برانداخت، از رخ گردون نهاد کام، عروس افق ز حجله برون
2 هلال پرده ی هاله بسوخت چون لیلی خروس پرده ی ناله بساخت چون مجنون
3 ترنج زرد ز نخل سپهر بر مشرق شکوفه ریخت، ز حضن سحاب بر هامون
4 به بست کوش به سیماب برف، خاک نژند به شست روی، بزر آب نور، چرخ نکون