صدر و گاه فلک و جاه تهی از اثیر اخسیکتی قصیده 105
1. صدر و گاه فلک و جاه تهی ماند زماه
جگر شب، رخ خورشید براندود زآه
1. صدر و گاه فلک و جاه تهی ماند زماه
جگر شب، رخ خورشید براندود زآه
1. مطرب سماع برکس و ساقی شراب ده
ایام را بمال و فلک را جواب ده
1. زادک الله جمالا، تو گر آئی ای ماه
وقفه ای کن که جهان را بلغ السیل زباه
1. ای کعبه سپهرت، تا کعب پا رسیده
شرعت خطاب کرده، ای رکن کعبه دیده
1. ای شمع زردروی، که با اشک دیدهای
سر خیل عاشقان مصیبت رسیدهای
1. ای سپهری که چو خورشید، جواد آمدهای
در دل و دیده سویدای سواد آمدهای
1. همای چتر فلک سای ارسلانشاهی
که باد سایه ی چترش ز ماه تا ماهی
1. شها، ز چشمه تیغ تو چرخ نیرنگی
بشست دامن دوران بآب یکرنگی
1. نصیب یافت جهان از سعادت کبری
بفر مقدم میمون خواجه دینی
1. ای یافته هر آنچ بدو داده و هم ورای
وز دولت اتابک، از یاری خدای
1. ای برویت چشم روشن اختر نیک اختری
آفتاب مهترانی آسمان مهتری
1. بر تخت اوج رفت درخشنده اختری
زندان کار شکست فروزنده گوهری