1 تا منت توست هم نشینم از ناز نمی کشد زمینم
2 خلخال هلال نعل سازم چون داغ تو می سزد سرینم
3 بر دیده مهر مهر بندم چون نام تو می کشد نکنیم
4 زان رشته نور یافت خورشید از بهر طراز آستینم
1 اگر چو قوس قزح جمله تن، دهان دارم وگر چو چشمهٔ خورشید صد زبان دارم
2 وگر، چو جان سخنپیشه معانی بین فراز کنگرهٔ عرش آشیان دارم
3 وگر، چو طوطی فردوس و طوبی فلکم که صحن گلشن روحالقدس مکان دارم
4 هزار زخمه چو این، بر یکی نوا بندم هزار خامه چو آن، در یکی بنان دارم
1 ایا چو ذات خرد جوهرت عدیم مثال نه نیک رفت که گفتم وجود نیست محال
2 بگفتمی که به مانی تو کز ضرورت لفظ عنان نطق نه پیچاندی بسوی و بال
3 بوقت نسخت ماهیت تو عقل از عجز درید دفتر و هم و شکست کلک خیال
4 ندید گرد کمال تو گر چه از تعجیل هزار نعل بیفکند آسمان چو هلال
1 چون بر آهیخت سرور اجرام از سر چرمه غروب لکام
2 گشت بر عرصه اقامت سست سپه روز را طناب خیام
3 چهره های منیر بگشادند اختران از دریچه های ظلام
4 زورق زر ز ساحل مغرب ماند در موج بحر جان انجام
1 چو رفت شاه کواکب ببار گاه حمل هزار نقش بر آورد کار گاه عمل
2 محاسبان صبا باز خامه جعد کنند گشند بر رخ تقویم بوستان جدول
3 شکوه عقد ثریا دهد بکردن شاخ خوید صدره خارا برد بقامت تل
4 نه تیر نقرس یخ، پای آب دارد لنک نه تیر فالج وی، دست شاخ دارد شل
1 ای عقل خنجر تو و ناوردگاه جان بیرون جهان سمند کمال از پل جهان
2 عنّین رکی است دهر، مده تاب در کمند تر دامنی است چرخ، منه تیر در کمان
3 زلفی شکن که روی نماید در او یقین راهی مرو، که باژ ستاند در او کمان
4 زان در کف الست کمر بسته ئی چو چرخ تا پنبه وار باز نشینی بدو کدان
1 طفل نه ای چند از این، دایه نا مهربان گاه قماط بهار گه کفن مهرگان
2 مایه ی بوئی نماند زلف شب انس را زانکه فرو شست از آن سیل سحر مشکبان
3 هفت سیه کاسه چند چشم سپیدت کنند صبح بیک کرم قرص شام بیک سرد نان
4 جان سخنگوی را رشته مکن در گلو بگذرد ار عیسی ئی خاصه در آخر زمان
1 به بست کله سحابی بر آسمان کرم کزو گشاده نقاب است گلستان کرم
2 بجای نامه رسید آفتاب در منقار همای صبح سعادت ز آشیان کرم
3 بانس جان هنر هدهدی کمر در بست به پیش تخت سلیمان انس جان کرم
4 عطیه ایست ز صاحب خراج خطه ی نور ز بس جریده ی تاریخ اختران کرم
1 جهان را هم جهان بانی است، پیدابین و پنهان دان که زیر گنبد نیلی، پدید آورد چار ارکان
2 یکی چون عود پرورده، دویم کافور حل کرده سیم سیماب گون پرده، چهارم لاله گون مرجان
3 جهانی را به یک امر، دو حرفی در وجود آورد ز نیروی چهار اسباب، زیر گنبد گردان
4 یکی زان گوهر قابل، دویم زان قوت فاعل سیم زان حاجب سایل، چهارم صورت الوان
1 عرض داد از چابکی خورشید شمعی پیرهن در جلال آسمان بر مهد اطفال چمن
2 ابر دریا باری از الماس هندی چاک زد بی گناهی تا بدامان جیب پاکان عدن
3 گه بر اطراف چمن غلطد به پهلو آفتاب گه در آغوش نسیم آید بشوخی، یاسمن
4 عود سوز، لاله ها را مشک تبت در کنار عود ساز، بلبلان را راه ارغن در دهن