ساقی قدحی از اهلی شیرازی ساقینامهٔ رباعی 37
1. ساقی قدحی ورنه حزین خواهم مرد
مدهوش کنم ورنه چنین خواهم مرد
1. ساقی قدحی ورنه حزین خواهم مرد
مدهوش کنم ورنه چنین خواهم مرد
1. ساقی قدحی که گر بتان ناز کنند
مستان به نیاز کار خود ساز کنند
1. ساقی به بهشت اگر چه راهم بدهند
خواهم می از آن چشم سیاهم بدهند
1. ساقی می اگر ز ساغر جم باشد
ور درد محبت از خم غم باشد
1. ساقی دل من طمع زیاری ببرید
و ز بخت امید سایه داری ببرید
1. ساقی قدحی که سوز داغم نرود
تا روغن باده در چراغم نرود
1. ساقی سر اگر جدا به تیغ از تو بود
خونبار دو دیده ام چو تیغ از تو بود
1. ساقی قدحی که هر که بیدار بود
امید حیاتش از لب یار بود
1. ساقی ز ادب مست تو گر دور بود
خونش بخورند اگر چه منصور بود
1. ساقی بتو گر شویم همدم چه شود
زخم دل ما رسد بمرهم چه شود
1. ساقی ز غم تو هر که مدهوش شود
خاموش بود اگر چه در جوش بود
1. ساقی چو بکف جام شرابی گیرد
از بهر دل جگر کبابی گیرد