ساقینامهٔ رباعی اهلی شیرازی

بعد از حمد و ثنای جهان آفرین و درود بر روان سید المرسلین و آله الطیبین و عترته الطاهرین صلوات الله علیهم اجمعین پوشیده نماند که رندان دیر فنا که صوفیان صومعه قد سند و صبوحی زدگان مجلس انس، و به یمن صفای محبت ایشان وبرکت نکهت انفاس این جگر ریشان غنچه دلهای خسته و عقده کارها بسته همیشه گشاه مییابد چنانکه عندلیب چمن معرفت خواجه شمس الدین محمد الحافظ الشیرازی در صفت دل این مستان صبح خیز و دست دعای این بیداران اشک ریز میفرماید: ,

بصفای دل رندان صبوحی زدگان
بس در بسته بمفتاح دعا بگشایند

و اینطایفه را در تعیین عبارت و تعیین اشارت زبان رمزیست که آن رمز همزبان ایشان داند تا جمال پرده نشینان معانی به حجب اصطلاحات پنهانی از دیده نامحرمان پوشیده ماند و از آنجمله آنست که هرگاه ذکر پیر خرابات و پیر مغان میکنند مراد سالکان راه شریعت و حقیقت و طریقت است و ذکر باده چون میکنند مقصودشان زلال علم و معرفت است تا بوسیله این رهنمای گمشدگان بادیه ضلالت و تشنه لبان بیابان جهالت بزلال مشرب شریعت و طریقت بکعبه حقیقت رسند. ,

اللهم ارزقنا من لمعات انوارهم و لاتحرمنا من برکات اسرارهم. ,

ساقی قدحی که کار سازست خدا
وز رحمت خود بنده نوازست خدا
می خور بنیاز و ناز طاعت مفروش
کز طاعت خلق بی نیازست خدا
ساقی نظری به بیکسان بهر خدا
مشکن بت ما بوالهوسان بهر خدا
ما ماهی مرده ایم و تو آب حیات
ما را بوصال خود رسان بهر خدا
ساقی قدحی که نور بخشد همه را
پر کن که دمی حضور بخشد همه را
خوشباش که هم ببخشد آلایش ما
آنکس که می طهور بخشد همه را
ساقی بکرم تو میکنی یاد مرا
غیر از تو که میرسد بفریاد مرا؟
گر در غم دل تو دستگیرم نشوی
سوی که روم که میکند شاد مرا؟
ساقی می لعل قوت روح است مرا
دیدار تو خورشید صبوح است مرا
برخیز که در پای تو مردن نفسی
بهتر ز هزار عمر نوح است مرا
ساقی قدحی که هست عالم ظلمات
جز روی تو نیست در جهان آب حیات
از جان جهان و هرچه در عالم هست
مقصود تویی و بر محمد صلوات
ساقی فلک از بحر عطای تو کفی است
در کوی تو صد کعبه جان هر طرفی است
در کعبه جان زهی شرف گر برسم
ور در ره کعبه هم بمیرم شرفی است
ساقی نظری که دل خوش از دیدن تست
جان شاد ز خوشه چینی خرمن تست
ناگفته دلت ضمیر ما میداند
جام جم عاشقان دل روشن تست
ساقی می ما ز عارض پر خوی تست
چشمت نرسد که چشمها در پی تست
سرچشمه فیض جز لب لعل تو نیست
صد خضر و مسیح جرعه نوش می تست