ساقی بحیات از اهلی شیرازی ساقینامهٔ رباعی 25
1. ساقی بحیات جان کسی رهبر نیست
ور نیز به از می و ساغر نیست
1. ساقی بحیات جان کسی رهبر نیست
ور نیز به از می و ساغر نیست
1. ساقی نظری که دل ز اندیشه تهیست
شیران همه رفتند و سر بیشه تهیست
1. ساقی که رخش ز جام جمشید به است
مردن برهش ز عمر جاوید به است
1. ساقی که لبش مفرح یاقوت است
دلرا غم او قوت و جان را قوت است
1. ساقی دل من ز مرده فرسوده ترست
کو زیر زمین ز من دل آسوده ترست
1. ساقی حذر از غم توام آه که نیست
صبرم ز رخت حقست آگاه که نیست
1. ساقی دل من ز دست اگر خواهد رفت
بحرست ز خود کجا بدر خواهد رفت
1. ساقی گل و سبزه بس طربناک شدست
دریاب که هفته دگر خاک شدست
1. ساقی می کهنه یار دیرین منست
بی دختر رز عیش نه آیین منست
1. ساقی که هلاکم ز غم هجرانت
هر جا که روی دست من و دامانت
1. ساقی قدحی که کار دنیا همه هیچ
این گفت و شنید و جنگ و غوغا همه هیچ
1. ساقی که ز آفتاب رخ مستم کرد
چون ذره بلند میشدم پستم کرد