جان یک نفس است و عمر مرغ از اهلی شیرازی رباعی 97
1. جان یک نفس است و عمر مرغ قفس است
بیهوده نفس مزن چو عمرت هوس است
1. جان یک نفس است و عمر مرغ قفس است
بیهوده نفس مزن چو عمرت هوس است
1. در آینه خاطرت از هر که شکی است
او هم بشک است رانکه خاطر محکی است
1. زاهد، برخ آن مه چونگاه افکندت
با اینهمه زهد در گناه افکندت
1. بهتر ز کمال عشق جانپرور چیست
خوشتر ز جمال و طلعت دلبر چیست
1. اهلی که هزار بلبل از وی خجل است
او نیز چو دیگر همین آب و گل است
1. عاشق که غمی در دل آگاه ویست
سوزی دگر اندر نفس و آه ویست
1. جز محنت و غصه حاصل دنیا چیست
حال بدو نیک این جهان پیدا نیست
1. عالم که چو چشم باز کردی هیچست
هر کار کزو بساز کردی هیچست
1. شهدی همه نیش است و در او نوش کم است
بگذار که با وجود هستی عدم است
1. این عالم بی وفا ندانیم که چیست
کز وی دل کس چنانکه میخواست نزیست
1. امروز که دوران فلکت با تو نکوست
هشدار که دشمنیست در صورت دوست
1. تا کی زغمت دو دیده تر خواهد گشت
بدحالیم از چرخ بتر خواهد گشت