1 برخیز که وصل ساقی از کف برود وین دولت اتفاقی از کف برود
2 هوش و دل رفته کی بدست آید باز هشدار که نقد باقی از کف برود
1 آن بت که خراب او سامریست او قبله ما بصورت ظاهریست
2 در سجده او مباش کاهل زنهار کاندر ره عشق کاهلی کافریست
1 هر چند که صبح عیش ما کم بدمد ورهم بدمد ز مشرق غم بدمد
2 تا کی بدمد صبح رقیبان به مراد صبحی بمراد عاشقان هم بدمد
1 آن خواجه که خانه را بکهگل اندود کهگل بسرا ماند و او خود فرسود
2 تن پرور بیعقل چه پرورد بناز گویی که ثبات برگ کاهیش نبود
1 آن جو که بریده گشت از چشمه خود در گلشن خاک رفت و سیری بنمود
2 از رنگ برنگ گشت و از شاخ بشاخ باز آمد و پیوست بدریای وجود
1 مقصود خدا ز خلق اسرار دل است صد یوسف جان غلام بازار دل است
2 راضیست خدا از آنکه راضیست دلی آزار خدا و خلق آزار دل است
1 کس سر خدا بی نبی الله نیافت بی مهر علی هم دل آگاه نیافت
2 تحقیق بدان که هیچکس جانب حق بی حب محمد و علی راه نیافت
1 عمرست شبی که با حریف طربیست مرگست شبی که بی رخ نوش لبیست
2 این هر دو شب است لیکن از روی حساب صد سال تفاوت ز شبی تا به شبیست
1 بس دور مشو که عمر بس بیتو مباد جانی که مراست یکنفس بیتو مباد
2 هم چشمی و هم چشم چراغ همه یی ایچشم و چراغ همه، کس بیتو مباد
1 آنشمع دمی ز چشم روشن نرود کز دیده سرشک تا بدامن نرود
2 یار از بر من برفت و حرمان وصال دردیست که هرگز از دل من نرود