1 من پیرم اگر کشته شوم از ستمت این کشتن من باد مزید کرمت
2 زان موی سیه سفید کردم ز غمت تا سرخ بخون خود کنم در قدمت
1 در ملک جهان حیات جاوید یکیست در دور فلک ساغر جمشید یکیست
2 کس نسبت یار ما بخوبان نکند خوبان همه ذره اند و خورشید یکیست
1 عمریست که میرود دل اندر ره دوست ذره نبرد راه به منزلگه دوست
2 اهلی بدل مست تو گر نیست امید نومید مباشی از دل آگه دوست
1 بی بختم و دست و دل ز اندیشه تهیست شیران همه رفتند و سر بیشه تهیست
2 دوش اینهمه جام می فلک داد بغیر امروز که دور من بود شیشه تهیست
1 ای برهمن آن عارض چون لاله پرست رخسار بتان چارده ساله پرست
2 گر چشم خدای بین نباشد باری خورشید پرست به که گوساله پرست
1 می نوش که آنکه کعبه کردست و کنشت خاک همه را مستی عشق تو سرشت
2 معمور بود بشاهد و باده جهان موعود بود به کوثر و حور بهشت
1 سامان دل از بی سر و سامانی ماست آبادی ملک جان ز ویرانی ماست
2 گر شد دل جمع ما پریشان چه غمست جمعیت ما هم از پریشانی ماست
1 در نزد حکیم مس هم از جنس طلاست وا مانده بخام طبعی از قدر و بهاست
2 اکسیر چو پخته سازدش زر گردد پس سوز و گداز، کیمیای مس ماست
1 در دیده عقل عاشقی سوختن است جان باختی و حکمت اندوختی است
2 جاهل ز چراغ سوختن می نگرد غافل که در این سوختن افروختی است
1 عشق آب حیات و خضر فرح فالست عشق آینه محول الاحوال است
2 گر جان نبود بشعق شاید بودن من زنده بعشقم اینزمان چل سال است