1 ای قطره آب از منی و ما بگذر بنگر که شدی از چه ممر در چه ممر
2 محبوس کجا شدی چو خونها خوردی و آخر بچه شکل آمدی باز بدر
1 خوشباش که غم کلید شادی باشد اکسیر مراد، نامرادی باشد
2 هر کس که چو مجنون بستم خوی گرفت آسوده درون در همه وادی باشد
1 شیرین دهنا، شکر لبا، تازه خطا، با چین خط تو ذکر مشکست خطا
2 ما را بجز از هجر و وصال تو بکس نی خوف عتابست و نه امید عطا
1 آمد غم دل که آب آدم ببرد آدم چکند که جان ازین غم ببرد
2 یارب تو ز ابر رحمت خویش فرست سیلی که غبار غم ز عالم ببرد
1 هر چند به حکمت شده یی فرد و وحید بویی ز تو از راه شریعت نوزید
2 با اینهمه فضل اگر زدینت پرسند شاید که تو خود پاک ندانی ز پلید
1 اهلی تو مراد از لب دلبر مطلب با زهر غمش بساز و شکر مطلب
2 با داغ فراق او می وصل مجوی در آتش دوزخ آب کوثر مطلب
1 عذرا بجفا اگر کشد وامق را جان نیست دریغ عاشق صادق را
2 گو یار ز عاشقان وفا جوی بسر کان خود به سر نیزه بود عاشق را
1 گر عمر بکار می کنی حیف بود وین نامه بهر زه طی کنی حیف بود
2 جاییکه سروش غیب آید سوی تو گرگوش بچنگ و نی کنی حیف بود
1 می بادهفروش داد و زر میطلبد معشوقه نشست و جان و سر میطلبد
2 برخیز که کام دل ز معشوقه و می هر چند که میدهی دگر میطلبد
1 در روی جوانان نظری میباید اما نظری و گذری میباید
2 مردی که در این راه نلغزد بهوس ثابت قدمی راهبری میباید