1 هر چند که صیت شعرم « ظ » آفاق شنفقت کس گرد غمی به مهرم از چهره نرفت
2 هرگز دل من ز مهر کس شاد نشد هرگز گل شادی من از کس نشکفت
1 عشق است که آرزوی جان همه اوست عشق است که آشیان مرغ همه اوست
2 نه ترک نه فارسی نه هند و نه عرب لیکن همه دان و همزبان همه اوست
1 آن شاهد بین که نغزی عجبست وان چشم که بادام دو مغزی عجبست
2 چون بوالهوسان پا مفشارید بوصل زانروی که وصل پای لغزی عجبست
1 پروانه صفت سوز دلم پنهان است کارم نه چو بلبل از غمت افغان است
2 ما را نه که در همان زبان نیست ولی فریاد زدن نه شیوه مردان است
1 سبز شکرین که نیشکر بنده اوست صد جان بفدای یک شکر خنده اوست
2 در دور لبش آب حیات است نهان پیداست که آب خضر شرمنده اوست
1 ای گل که رخ ترا صفایی عجبست از عشق منت نشو و نمایی عجبست
2 تا دل بهتر دادم شه خوبان شده یی مرغ دل عاشقان همایی عجبست
1 ای غایت هر هنر که در آدم هست مقصود منی ز هر چه در عالم هست
2 من خسته دلم ز خدمت گر دورم از ضعف تنست و ضعف طالع هم هست
1 آن غمزده ام که زهر غم نوش منست محنت کش عالم دل مدهوش منست
2 دور از تو ستون خانه غم شده ام بار غم عالم همه بر دوش منست
1 ای آنکه در تو قبله اهل وفاست هر کس که امیدی بودش از تو رواست
2 کار همه کس چون شود از لطف تو راست در کار منت اینهمه اهمال چراست
1 عمرست شبی که با حریف طربیست مرگست شبی که بی رخ نوش لبیست
2 این هر دو شب است لیکن از روی حساب صد سال تفاوت ز شبی تا به شبیست