من پیرم اگر کشته شوم از از اهلی شیرازی رباعی 61
1. من پیرم اگر کشته شوم از ستمت
این کشتن من باد مزید کرمت
...
1. من پیرم اگر کشته شوم از ستمت
این کشتن من باد مزید کرمت
...
1. در ملک جهان حیات جاوید یکیست
در دور فلک ساغر جمشید یکیست
...
1. عمریست که میرود دل اندر ره دوست
ذره نبرد راه به منزلگه دوست
...
1. بی بختم و دست و دل ز اندیشه تهیست
شیران همه رفتند و سر بیشه تهیست
...
1. ای برهمن آن عارض چون لاله پرست
رخسار بتان چارده ساله پرست
...
1. می نوش که آنکه کعبه کردست و کنشت
خاک همه را مستی عشق تو سرشت
...
1. سامان دل از بی سر و سامانی ماست
آبادی ملک جان ز ویرانی ماست
...
1. در نزد حکیم مس هم از جنس طلاست
وا مانده بخام طبعی از قدر و بهاست
...
1. در دیده عقل عاشقی سوختن است
جان باختی و حکمت اندوختی است
...
1. عشق آب حیات و خضر فرح فالست
عشق آینه محول الاحوال است
...
1. هر چند که صیت شعرم « ظ » آفاق شنفقت
کس گرد غمی به مهرم از چهره نرفت
...
1. عشق است که آرزوی جان همه اوست
عشق است که آشیان مرغ همه اوست
...