1 آنکس که بخوبان لب خندان دادست خون جگری بدردمندان دادست
2 گر قسمت مانداد شادی غم نیست شادیم که غم هزار چندان دادست
1 آبی زدم مسیح یارت شده است بخشیدن جان همیشه کارت شده است
2 جان بخشش توست گر فدای تو کنم هم گوهر گنج خود نثارت شده است
1 هر دل که اسیر محنت اوست خوشست هر سه که غبار آن سر کوست خوشست
2 از دوست بناوک غم آزرده مشو خوشباش که هر چه آید از دوست خوشست
1 هر کس که ملامتی سرانجام وی است از داغ محبت دلارام وی است
2 در سلسله محبت آموخته ایم دیوانگی که عاشقی نام وی است
1 آنکس که خطا از کلک گهر بار نوشت اول الف قامت دلدار نوشت
2 استاد همین الف بر سر خط یکبار نوشت و طفل صد بار نوشت
1 از گلشن عیش جام مقصود که جست؟ تا لاله صفت چهره بخوناب نشست
2 چون سیب دل آغشته بخون باش ز دهر بهبود مجو که به در این باغ نرست
1 از جان منت فراغ اگر ایساقیست تا جان بودم امیدواری باقیست
2 مشتاقم از آن، بدیدنت گستاخم گستاخی من ز غایت مشتاقیست
1 یاری که بصورت و بسیرت ملکیست آنکس بشناسدش که طبعش محکیست
2 بی دیده پری کند مقابل با او بر بی بصران فرشته و دیو یکیست
1 دل مست بتان ز صورت چون مه اوست دریاب سخن که نکته یی در ته اوست
2 بر روزن هر که نور آن خورشیدست چون ذره دل اهل نظر همره اوست
1 صیاد وشی که دام دل مجلس اوست خوش مرغ دلی که آن پری مونس اوست
2 گر برج کبوتران پر از فتنه بود صد فتنه بکنج برج هر نرگس اوست