1 با همچو منی که همسخن خواهد بود من خاک رهم که یار من خواهد بود
2 اهلی مطلب پنبه داغ دل خویش کاین پنبه نصیب در کفن خواهد بود
1 با علم خدا عین یقین میباید چشم و دل و عقل خرده بین میباید
2 هر چیز که گویی به ازین میباید حقا که چنین نیست چنین میباید
1 هر کس که به دقن بدندان نگزید از باغ حیات میوه عمر نچید
2 آنان که به دقن فروشند به سیم زین به که فروشند چه خواهند خرید
1 گرخانه سیه زعشق او شد مخروش ور دیده سفید از انتظارش کم جوش
2 یوسف بسواد دیده از دست مده چشم از درم سیه چو یعقوب بپوش
1 گویم سخنی اگر ترا هوش بود زن جمله یکیست گر در آغوش بود
2 خورشید رخان بهل کسیرا بطلب کش سایه ز آفتاب روپوش بود
1 شهوت ضررش مگو که حالی پیداست از شیر ژیان خرد مثالی پیداست
2 از کوزه چو قطره قطره آب چکد آنروز که کوزه گشت خالی پیداست
1 ناید نفسم از دل غمساز درست کز چنگ شکسته ناید آواز درست
2 مشکن دل ما که به بمرهم نشود چون شیشه شکست کی شود باز درست
1 گردر تر و خشک دهر گشتی همه هیچ ور خار و گلی چو در گذشتی همه هیچ
2 گر ساده دلی ورت هزاران نقشست در بحر فنا چو غرقه گشتی همه هیچ
1 هرگز دلم از عشق پشیمان نشود با آنکه دمی زعشق شادان نشود
2 تا نقش بتان بتخته هستی هست این کافر دل سیه مسلمان نشود
1 در راه طلب کسی بجایی برسد کو سعی کند برهنمایی برسد
2 چون خدمت پیر کیمیای مس تست آن به که مست بکیمیایی برسد