1 گر باده کشی مپوش و مستی بنما ور پاک روی خدا پرستی بنما
2 در چادر پاک چون زن زشت مباش گر مرد رهی چنانکه هستی بنما
1 چون نافه از آن سرم فرو رفته بجیب تا بوی ترا بشنوم از عالم غیب
2 عیبم مکن از بیهنری کاهوی چین از عین هنر شهره شهر است بعیب
1 گر سوخته نیستی در درد مکوب وین سکه قلب بر رخ زرد مکوب
2 نرم از دم گرم میشود آهن سرد گر بی دم گرمی آهن سرد مکوب
1 ما بنده پیریم سرا پا همه عیب ما را که خرد؟ چو بیند از ما همه عیب
2 با اینهمه دوست گویدای بنده پیر بازآ که خریدار تو ام با همه عیب
1 مانیم چو غنچه سر فرو برده به جیب باشد که دری گشاید از عالم غیب
2 آن تازه جوان و صد هزاران خوبی ما پیر و گرفتار به هفتاد و دو عیب
1 ما مست ره و هوای دل طبع فریب رخش هوس از فراز تازان بدنشیب
2 آنگه که عنان گسسته شد توسن نفس چون؟ باز کشد عنان او صبر و شکیب
1 خوشباش که بر دوزخیان روز حساب از گیسوی خرد فرو هلد خواجه طناب
2 چون رشته نور آفتاب از سر مهر ذرات جهان برکشد از چاه عذاب
1 اهلی تو مراد از لب دلبر مطلب با زهر غمش بساز و شکر مطلب
2 با داغ فراق او می وصل مجوی در آتش دوزخ آب کوثر مطلب
1 خورشید سپهر بی زوالی عشق است مرغ چمن خجسته فالی عشق است
2 عشق آن نبود که همچو بلبل نالی هر گه که بمیری و ننالی عشق است
1 صد خانه ز خوناب دلم ویران است وز گریه زار بیم صد چندان است
2 ازهر مژه ناودان خونیست روان گر من مژه را بهم زنم طوفان است