آن قد چو سرو بین و روی از اهلی شیرازی رباعی 433
1. آن قد چو سرو بین و روی چو مهش
وان نرگس پر عشوه آهو نگهش
1. آن قد چو سرو بین و روی چو مهش
وان نرگس پر عشوه آهو نگهش
1. عقل است کسی که شه برد فرمانش
عقل است سری که گم بود سامانش
1. گرخانه سیه زعشق او شد مخروش
ور دیده سفید از انتظارش کم جوش
1. تا کی نگرم بدیده روشن خویش
همچون مژه خار فتنه بر دامن خویش
1. گر دوست نصیب ما نکردست فراغ
ما نیز چو شمع دل نهادیم به داغ
1. ایمه که ندارم از تو پروای چراغ
جایی که تویی کجا بود جای چراغ
1. پیریم و فقیر و ناتوانیم و ضعیف
ما را نبود بغیر غم یار و حریف
1. دهقان چو بخاک افکند تخم ضعیف
یک صد شود از لطف خداوند لطیف
1. برخیز و طواف کعبه مشمار گزاف
کین رمز کسی نیابد الا دل صاف
1. گر بگسلی از لذت تن همچو ملک
پرواز کند طایر روحت بفلک
1. آدم به کریوه ایست در راه فلک
شیبش درک و فراز معراج ملک