آنکس که بخدمت تو تن کرد از اهلی شیرازی رباعی 409
1. آنکس که بخدمت تو تن کرد اسیر
مزدش برسان و بلطف و منت بپذیر
1. آنکس که بخدمت تو تن کرد اسیر
مزدش برسان و بلطف و منت بپذیر
1. ای نخل جوان درین چمن با گل و خار
چون سبزه مکن زبان درازی زنهار
1. حکمت ز ره دلیل و برهان آموز
عرفان ز رموز اهل عرفان آموز
1. در ملک جهان چه دیدی از عمر دراز
کانرا نشکست این فلک شعبده باز
1. در مهر علی کوش و در ایمان آویز
با هر که نه یار اوست منشین و مخیز
1. آدم بطهارت و تمیز است عزیز
بهتر ز طهارت و تمیزست چه چیز
1. عیدست بیا دل اسیری بنواز
وز نعمت خویش گوشه گیری بنواز
1. ساقی قدحی که شد در گلشن باز
کوه از گل لعل کرده پر دامن باز
1. جان رفت و سر پریدنم نیست هنوز
امید باو رسیدنم نیست هنوز
1. با فتنه عشق خوبرویان مستیز
خون خود از آب دیده خویش مریز
1. بگذر ز هوای شهوت و رغبت نفس
گر شیر دهی مباش در خدمت نفس
1. من سوزنم و تو در مثل مغناطیس
بسته است مرا برشته ها نفس خسیس