یارب دل کس جز از تو خرم از اهلی شیرازی رباعی 277
1. یارب دل کس جز از تو خرم نشود
بی لطف تو کار خلق عالم نشود
1. یارب دل کس جز از تو خرم نشود
بی لطف تو کار خلق عالم نشود
1. از هر چه در این دایره موجود بود
مقصود شناسایی معبود بود
1. آن جو که بریده گشت از چشمه خود
در گلشن خاک رفت و سیری بنمود
1. با آنکه زبان کلید هر کار بود
گوش از خمشی رسته ز آزار بود
1. طایر صفتان بخلق زوری نگنند
راضی بجوی شوند و شوری نکنند
1. اهلی بسخن کشت تو خرمن نشود
خاموش که کارها بگفتن نشود
1. روز غم اگر بکوتهی میگردد
آن غم سبب روز بهی میگردد
1. خر نیست کسی که از جهان ناز خرد
یا عشوه این سپهر کجباز خرد
1. اکسیر نظر ورای تعلیم بود
تعلیم درین ره سر تسلیم بود
1. آسوده بود هر که کم آزار بود
آزار کننده خود دل افکار بود
1. با خلق خدا نمیتوان غوغا کرد
خوش آنکه بخلق صید خاطرها کرد
1. آنان که اساس کار بر خلق نهند
باید که جواب کس بتندی ندهند