خاک قدم تو نافه چین ارزد از اهلی شیرازی رباعی 241
1. خاک قدم تو نافه چین ارزد
خاشاک رهت سنبل و نسرین ارزد
1. خاک قدم تو نافه چین ارزد
خاشاک رهت سنبل و نسرین ارزد
1. آمد غم دل که آب آدم ببرد
آدم چکند که جان ازین غم ببرد
1. آنشمع دمی ز چشم روشن نرود
کز دیده سرشک تا بدامن نرود
1. آنی که حسد مه از صفای تو برد
گل پیرهن صبر برای تو درد
1. گر سینه ما چاک ز نظاره بود
ما را چه غم از طعنه بیکاره بود
1. مشتاق تو فردوس برین را چکند
وانهار نعیم و حور عین را چکند
1. می خور که فلک نقد بقا میدزدد
نور از دل و از چهره صفا میدزدد
1. هر که سگ تست بر دری ننشیند
غیر از تو بهیچ دلبری ننشیند
1. ما را شب هجر او آید چه شود؟
خورشید رخش زدر در آید چه شود؟
1. در هجر تو خلق از سر و سامان شده اند
سرگشته چو مجنون به بیابان شده اند
1. از دل چو دمی غم تو بیرون نرود
از دیده چگونه رود جیحون نرود
1. آنرا که مراد از در امید دهند
آب خضر از چشمه خورشید دهند