1 چو کوی محتسب ترکان نشین شد در میخانه در کویش گشادند
2 در میخانه ها هرچند بربست در بسته بروی او گشادند
1 هر پسر را که بود آب رخ از دولت تیغ پیش ارباب نظر چون زر و کش باشد
2 خوش بود گر پسران دست بدارند از ریش تا سیه روی شود هر که در او غش باشد
1 مرا ملا معین کردنی دوش بدعوت در سرای خویشتن برد
2 ز آش بی نمک مطبخ چی او که او سگ سخت اما کردنی خورد
1 پیر بی دندان ندارد لذتی از هیچ قوت گرچه گردد قوت او هضم و به تن قوت دهد
2 آدمی گر گندم باغ بهشت آرد بدست تا نسازد زیر دندان خرد کی لذت دهد
1 اینهمه جانی که مسکین کوهکن در عشق کند وینهمه سعیی که او برد از پی شیرین که برد
2 خسروست از لعل شیرین مست و او مخمور غم جان سکندر کند و آب زندگانی خضر خورد
1 حال درویش خسته باز مپرس غم دیرینه بازگو چکند
2 چو فلک آتشش بخرمن زد فکر کشت و غم درو چکند
3 هر که در عالمش جوی نبود همه عالم به نیم جو چکند
1 فغان من همه از دست توسن نفس است که خام و سرکش و بدخوی و بدلجام بود
2 بشصت سال ریاضت که دید دید در ره عشق نگشت رام و نخواهد شدن کدام بود
3 چو عود خام کسی را که خامی از ازلست هزار سال بسوزد هنوز خام بود
1 مست خوبان خون خورد از دل بجای می بلی عشق ورزیدن بخوبان خون دل خوردن بود
2 عاشقی شمعیست کافروزد چراغ دل ولی اولش سوز و گداز و آخرش مردن بود
1 به زیر سایه گل خفته لیلی غم مجنون به دشت و در چه داند
2 جفای خار و گرمای بیابان کسی داند که اشتر میچراند
1 ماه فروین بطبع تریاک است بیش زهری گزنده تر از مار
2 هر دو در یک زمین همی رویند گه جدا گه قرین چو گل با خار
3 اتفاقا چو ماه فروینی افتد او را به بیش قرب جوار
4 زهر گردد مزاج تریاکش نفع کی ماندش بجز آزار