1 مسیحا را اگر گویند خاموش نخواهد لب گشودن در سخن باز
2 و گرز آواز ناخوش گون، خر را دهان بندی ز کون آید در آواز
1 هر پسر را که بود آب رخ از دولت تیغ پیش ارباب نظر چون زر و کش باشد
2 خوش بود گر پسران دست بدارند از ریش تا سیه روی شود هر که در او غش باشد
1 مگو که یاد تو اهلی نمیکند نفسی که ذکر خیر تو تا زنده است میگوید
2 مرنج اگر نرسد جانب تو نامه او که می نویسد و سیلاب گریه میشوید
1 از خوب و زشت دنیا غافل مباش ایدل کاین شاهد از دو رویی سکسار صورت افتاد
2 محبوب دلنوازست هر کس که آدمی روست وانگه که گشت سگرو کس روی او مبیناد
1 می و مطرب همه در بزم یارست مجو ایزاهد از خلوت مگر غم
2 جهنم خلوتست و بزم جنت تو گر جنت نمیخواهی جهنم
1 به شعر فخر مکن راه شاعری مسپر مگر شعار کنی در کلام حق قانون
2 ز سوره شعرا « رب نجنی » اهلی ز سیرت شعرا یتبعهم الغاوون
1 همای همت من آنچنان رمید از خلق که گر بعرش در افتد مجال پروازش
2 ز آفتاب چنان بگذرد هم از دهشت که ذره یی نفتد سایه بر زمین بازش
1 دلا، گر گنج میجویی گدای مرد معنی شود بصورت گر چه از خلق جهان درویش تر باشد
2 ببر از اهل صورت زانکه ناکس مار رنگین است ملامت بیش باشد هر که با او بیش تر باشد
3 چو شاخ گل بهنگام تواضع بر زمین افتاد چو خار آنگه که کار افتد سراسر نیشتر باشد
1 از حق بدعا دین طلب ای خواجه نه روزی کاین رزق مقدر شده از لطف اله است
2 آه سحری کز پی نان است چه باشد؟ فریاد خران هم بهوای جو و کاه است
1 در شعر هر که از پی معنی خاص رفت شیری است که بقوت خود در شکار شد
2 وانکس که خوی کرد که معنی برد ز غیر چو روبه از شکار کسان ریزه خوار شد
3 کم همتی مکن که در فیض بسته نیست کس ناامید کی ز در کردگار شد