بحث آب حیات است چو با خضر از اهلی شیرازی قطعه 85
1. بحث آب حیات است چو با خضر مقالست
کز مشرب ساقی نشود آب سخن کم
1. بحث آب حیات است چو با خضر مقالست
کز مشرب ساقی نشود آب سخن کم
1. اهلی کسیکه حکمت پنهان حق نیافت
دارد فغان ز غصه و از عیب آه هم
1. می و مطرب همه در بزم یارست
مجو ایزاهد از خلوت مگر غم
1. الف را ذات یکتا دان که اصل و فرع اشیا شد
چنانک آمد احد این کثرت آحاد را ضامن
1. کارم درست بود نخست و چومه شکست
یارب برحمت آخر من چون نخست کن
1. به شعر فخر مکن راه شاعری مسپر
مگر شعار کنی در کلام حق قانون
1. با وجود پادشاهان سخن کز لطف نظم
بر حدیث هر یکی واجب بود صد آفرین
1. خار و گل باهم برآمد خاصه در گلزار شعر
ای سخن چین گل بچین از گلشن دیوان من
1. شاهدان عهد ما در عهد و پیمان و وفا
سست تر از بند شلوارند پند از من شنو
1. نظر بصورت یاری فکن که چون خورشید
بپا کدامنی از مادر فلک زاده
1. گذشت عمر و دل از شعر و عاشقی بگذشت
حدیث زلف دراز بتان نشد کوتاه
1. فطرت آدم است یک جوهر
تا چه چیزش قضا قرین کرده