1 گفت کسی خوش بود عمر دو کاندر یکی تجربه جمع آوری در دگر آری بکار
2 گر بدو صد عمر نوح تجربه حاصل شود بیشتر از آن بود تجربه روزگار
1 گر ترقی همچو ماه نو کند حال کسی در تنزل عاقبت افتد ز جور روزگار
2 شاد زی اهلی بهر حالی که پیش آید ترا زان که غیر از حق نماند حال کس بری کقرار
1 دو حرفی بخدمت فرستادمت سلام و پیامی بصد دردسر
2 سلام آنکه باشی سلامت مدام پیام آنکه ما را ز خاطر مبر
1 مسیحا را اگر گویند خاموش نخواهد لب گشودن در سخن باز
2 و گرز آواز ناخوش گون، خر را دهان بندی ز کون آید در آواز
1 رسول از ره معجز حکیم جانبخش است مسیح مرده او از حدیث شکر ریز
2 مگو رسول حدیثست حکمت آمیزش بگو مسیح بود حکمتش حدیث آمیز
1 خوش است کنج حضور و دل از جهان فارغ که هر چه پیش تو آید خدای داند و بس
2 نه بی حضور تو از کس ملول و کس از تو نه غیبت تو کند کس نه هم تو غیبت کس
1 ای مست غفلت آخر تا چند لطف دانش در عالم حقیقت هشیار و نکته دان باش
2 بشنود و حرف از من کآن حاصل دو کون است تعظیم امر حق کن با خلق مهربان باش
1 تخم کرم فشان تو درین خاکدان که مرد یکجو کرم به است ز صد خرمن زرش
2 گنج زرش چه سود کسی کو کریم نیست قارون اگر بخیل بود خاک بر سرش
1 دلا اگر همه کاری بسعی پیش رود بسعی کار سعادت نمیرود از پیش
2 ز بخت خویش چه رنجی بر آسمان بنگر که هر ستاره برآید بقدر طالع خویش
1 همای همت من آنچنان رمید از خلق که گر بعرش در افتد مجال پروازش
2 ز آفتاب چنان بگذرد هم از دهشت که ذره یی نفتد سایه بر زمین بازش