چو کوی محتسب ترکان نشین شد از اهلی شیرازی قطعه 61
1. چو کوی محتسب ترکان نشین شد
در میخانه در کویش گشادند
1. چو کوی محتسب ترکان نشین شد
در میخانه در کویش گشادند
1. هر پسر را که بود آب رخ از دولت تیغ
پیش ارباب نظر چون زر و کش باشد
1. مرا ملا معین کردنی دوش
بدعوت در سرای خویشتن برد
1. پیر بی دندان ندارد لذتی از هیچ قوت
گرچه گردد قوت او هضم و به تن قوت دهد
1. اینهمه جانی که مسکین کوهکن در عشق کند
وینهمه سعیی که او برد از پی شیرین که برد
1. حال درویش خسته باز مپرس
غم دیرینه بازگو چکند
1. فغان من همه از دست توسن نفس است
که خام و سرکش و بدخوی و بدلجام بود
1. مست خوبان خون خورد از دل بجای می بلی
عشق ورزیدن بخوبان خون دل خوردن بود
1. به زیر سایه گل خفته لیلی
غم مجنون به دشت و در چه داند
1. ماه فروین بطبع تریاک است
بیش زهری گزنده تر از مار
1. گفت کسی خوش بود عمر دو کاندر یکی
تجربه جمع آوری در دگر آری بکار
1. گر ترقی همچو ماه نو کند حال کسی
در تنزل عاقبت افتد ز جور روزگار