به نیک و بد مشو ایخواجه از اهلی شیرازی قطعه 49
1. به نیک و بد مشو ایخواجه غمگین هم
که در جهان همه چیزی ز حال میگردد
...
1. به نیک و بد مشو ایخواجه غمگین هم
که در جهان همه چیزی ز حال میگردد
...
1. زندگی شاخی است سبز و با رفیقان است خوش
هر که ماند بی رفیقان شاخ بی برگی بود
...
1. دم عیسی که می خرد امروز
چو خران رخت خوب میباید
...
1. کسی بکعبه رود کز صفای سینه پاک
سر نیاز نهد کعبه را سجود کند
...
1. عارف عیسی نفس نام و نشان گم میکند
کافت اندر شهرت و در صحبت مردم بود
...
1. کسی که صاحب عقل است هوشیار بود
همیشه خاطر شاعر به جان نگه دارد
...
1. کلک اهلی همچو مژگانش در افشان دایم است
این نه بهر آن بود کو صاحب دفتر شود
...
1. تمام لذت عالم چو دانه و دام است
خوش آن هما که بدین دام رو نمیآرد
...
1. مرغان عرش بر سر طوبی نشسته اند
چون مرغ دل اسیر هوی و هوس نی اند
...
1. ایکه گویی که بحسن سخن من اهلی
اضطرابی ننمود و لب تحسین نگشود
...
1. جوان معرکه نادیده یی و میگویی
که پیش بازوی من شیر بیشه سست بود
...
1. در شعر هر که از پی معنی خاص رفت
شیری است که بقوت خود در شکار شد
...