1 کس از شهوت بطن سودی نیافت شکم خواره را کار جان دادن است
2 شب آبستن از پرخوری چون زنان سحر بر سر پای در زادن است
1 گذشت عمر و دل از شعر و عاشقی بگذشت حدیث زلف دراز بتان نشد کوتاه
2 ز شعر و مشق جنون با وجود موی سفید هنوز نامه اعمال میکنیم سیاه
1 ایکه همچون عشق پیچان همتی داری بلند جز بنخل میوه دار نیک اصلان در مپیچ
2 دولت بداصل ناکس همچو نخل مومی است صورتش خوب است اما معنیش هیچ است هیچ
1 مرا ملا معین کردنی دوش بدعوت در سرای خویشتن برد
2 ز آش بی نمک مطبخ چی او که او سگ سخت اما کردنی خورد
1 ایدل ز خود بمیر که گردی خلاص از آنک تا زنده یی مقید ایندام ماندهای
2 تو شاهباز قدسی و تن سنگ پای تست بگسل ازو وگرنه بنا کام ماندهای
3 دامیست زندگی و بزندان روزگار تا کی مقید از پی این دام ماندهای
4 مهمانسراست عالم و مهمان سه روزه است شرمت نمیشود که بس ایام ماندهای
1 حال درویش خسته باز مپرس غم دیرینه بازگو چکنم
2 بسخن گر شوی صلاح اندیش چون نباشی سخن شنو چکنم
3 چون فلک آتشم بخرمن زد فکر کشت و غم درو چکنم
4 نیست در دست من چو سیم و زری دل بکار جهان گرو چکنم
1 اگر چه نامه سیاه است در جهان شخصی که بهر لقمه نانی عذاب خلق بود
2 سیاه نامه تر از وی کسیست روز حساب که نان خود خورد و در حساب خلق بود
1 فطرت آدم است یک جوهر تا چه چیزش قضا قرین کرده
2 نطفه یی را ز پاکی طینت جوهر لعل آتشین کرده
3 دیگری را چو آب چشم فقیر شبنم خاک ره نشین کرده
4 پس رضا ده لا بحکم قضا که قضا اقتضا چنین کرده
1 ماه فروین بطبع تریاک است بیش زهری گزنده تر از مار
2 هر دو در یک زمین همی رویند گه جدا گه قرین چو گل با خار
3 اتفاقا چو ماه فروینی افتد او را به بیش قرب جوار
4 زهر گردد مزاج تریاکش نفع کی ماندش بجز آزار
1 خار و گل باهم برآمد خاصه در گلزار شعر ای سخن چین گل بچین از گلشن دیوان من
2 من بصد خون جگر باغ گلی آراستم آنچه گل باشد تو را و آنچه خارست آن من