1 ای لییمان چه میگویید عیب مزبله زانکه در اصل است خاک او همان خاک شما
2 گر ملوث گشته، اوث او نه از بطن خودست ظاهرش آلوده گشت از باطن پاک شما
1 چند مردم بکشی رسم بزرگی آنست که گنه بینی و از غایت احسان بخشی
2 سهل باشد چو اجل جان ستدن از هر کس سعی آن کن که مسیحا شوی و جان بخشی
1 تخم کرم فشان تو درین خاکدان که مرد یکجو کرم به است ز صد خرمن زرش
2 گنج زرش چه سود کسی کو کریم نیست قارون اگر بخیل بود خاک بر سرش
1 به نیک و بد مشو ایخواجه غمگین هم که در جهان همه چیزی ز حال میگردد
2 بیک دو هفته نگه کن که از تقلب دور هلال مه شود و مه هلال میگردد
1 آصفا، من زر از عسس ببرات چون ستانم تو باش خود قاضی
2 از عسس خانه ام خلاصی ده که بجرمانه هم شدی راضی
1 مست خوبان خون خورد از دل بجای می بلی عشق ورزیدن بخوبان خون دل خوردن بود
2 عاشقی شمعیست کافروزد چراغ دل ولی اولش سوز و گداز و آخرش مردن بود
1 ایکه گویی که بحسن سخن من اهلی اضطرابی ننمود و لب تحسین نگشود
2 بخدایی که مرا گنج معانی داده ست که بسرمایه کس همت من نیست حسود
3 لیکنم دیده و دل جان سخن می طلبد چکنم صورت بیجان دلم از کف نربود
4 گر تو نقشی بنمایی که دل از کف ببرد کافرم گر نکنم پیش تو صد بار سجود
1 آنشب که محمد سوی معراج برآمد بنگر که کمال نظرش تا بچه حد دید
2 زد عقده هستی گره میم در احمد شد عقده گشا احمد و فی الحال احد دید
3 در دیدن این واقعه پرسش مکن از غیر کآنجا که نظر کرد محمد همه خوردید
1 یارب بگیر دست من پیر ناتوان کز دست عمر گرانمایه شده تباه
2 موی سیاه را بعبث کرده ام سفید روی سفید را بگنه کرده ام سیاه
1 دختر مرده شوی را امسال که ز گلگونه چهره رنگین است
2 مرو از ره به سرخی رویش که همان مرده شوی پارین است