گرچه دولت توان به صحبت از اهلی شیرازی قطعه 13
1. گرچه دولت توان به صحبت یافت
من و عزلت که عافیت با اوست
...
1. گرچه دولت توان به صحبت یافت
من و عزلت که عافیت با اوست
...
1. چه اختیار کسی را ز عاشقان گر یار
یکی بلطف بخواند و یکی ز چشم انداخت
...
1. بدو نیک و شاه و گدای و ملک
همه بندگانند بیگانه کیست
...
1. از حق بدعا دین طلب ای خواجه نه روزی
کاین رزق مقدر شده از لطف اله است
...
1. هر که در معنی است حرفی بیش
در حقیقت مقام او بالاست
...
1. نفس مدعی که کون خر است
همه شورست و هیچ سوزش نیست
...
1. کسی نزاری مجنون کجاست در عالم
به زور نیز چو فرهاد مرد کاری نیست
...
1. تا ابد امید آزادیش نیست
هر که او در دام شهوت مبتلاست
...
1. درویش که از تلخی کام است جگر ریش
خرما چو بکامش برسد حب نبات است
...
1. دختر مرده شوی را امسال
که ز گلگونه چهره رنگین است
...
1. کس از شهوت بطن سودی نیافت
شکم خواره را کار جان دادن است
...
1. هر که شد دنبال دنیا ترک کرد آسودگی
ترک دنیا کردن و آسودگی خوش دولتیست
...