1 گنج سخنم مایه ندزدم چو حریفان در مال کسان میل بدین پایه حرام است
2 ما را که خدا داده بود چشمه حیوان دریوزه آب از در همسایه حرام است
1 بغیر نامه و پیغام بی نشانان را کتابتی است نهانی که از ریا دور است
2 صفای همت باطن که عالم افروزد که حسن حرف زبانی چراغ بی نور است
1 گرچه دولت توان به صحبت یافت من و عزلت که عافیت با اوست
2 عاقبت عافیت بکار آید عافیت جو که عاقبت با اوست
1 چه اختیار کسی را ز عاشقان گر یار یکی بلطف بخواند و یکی ز چشم انداخت
2 ببزم شاه دو عودست و هر دو دارد دوست یکی بسوخت در آتش یکی بلطف نواخت
1 بدو نیک و شاه و گدای و ملک همه بندگانند بیگانه کیست
2 یکی را جهان میدهی سر بسر یکی را جوی نیست چندانکه زیست
3 یک قاف تا قاف خوان می کشد یکی بهر یک لقمه نان خون گریست
4 چو قسمت بوفق عدالت بود نمیدانم افراط و تفریط چیست
1 از حق بدعا دین طلب ای خواجه نه روزی کاین رزق مقدر شده از لطف اله است
2 آه سحری کز پی نان است چه باشد؟ فریاد خران هم بهوای جو و کاه است
1 هر که در معنی است حرفی بیش در حقیقت مقام او بالاست
2 چشم با چشمه نسبتی دارد لیکن اندر میان تفاوتهاست
1 نفس مدعی که کون خر است همه شورست و هیچ سوزش نیست
2 روحبخشی مسیح داند و بس کون خر غیر عر و گوزش نیست
1 کسی نزاری مجنون کجاست در عالم به زور نیز چو فرهاد مرد کاری نیست
2 ببین که هر دو چه دیدند پس مراد ز دوست بطالع است سعادت به زور و زاری نیست
1 تا ابد امید آزادیش نیست هر که او در دام شهوت مبتلاست
2 بگذر از شهوت که پیران گفته اند هر که در شهوت فرو شد برنخاست