1 گرچه دولت توان به صحبت یافت من و عزلت که عافیت با اوست
2 عاقبت عافیت بکار آید عافیت جو که عاقبت با اوست
1 گر نامه بینامِ خوشت بوسد زبان خامه را آن رو سیاهی بس بود تا روز محشر نامه را
2 دلدادهٔ نام توام از هرکه نامت بشنوم بر مژده نام خوشت هم جان دهم هم جامه را
1 بر صید حرم تیغ مزن زانکه حرام است کار دل صد خسته به یک غمزه تمام است
2 در خیل محبان تو مجنون که شناسد؟ عشاق تو بسیار، بگوییم کدام است
1 بزلف اگر ببری جان بی قرار از ما فدای یک سر موی تو صد هزار از ما
2 بجان دوست که جان با تو در میان داریم چو در کنار نیایی مکن کنار از ما