دلا، گر گنج میجویی گدای از اهلی شیرازی قطعه 37
1. دلا، گر گنج میجویی گدای مرد معنی شود
بصورت گر چه از خلق جهان درویش تر باشد
...
1. دلا، گر گنج میجویی گدای مرد معنی شود
بصورت گر چه از خلق جهان درویش تر باشد
...
1. گرچه بر ارباب دانش خرمن عالم جوی است
لیک از جور فلک صاحب هنر غم میخورد
...
1. اگر چه نامه سیاه است در جهان شخصی
که بهر لقمه نانی عذاب خلق بود
...
1. بنده را مردن از طلب خوشتر
خاصه ذکر روی بندگی طلبد
...
1. مگو که یاد تو اهلی نمیکند نفسی
که ذکر خیر تو تا زنده است میگوید
...
1. نرگسش زان زبان چو سوسن نیست
که به سیم و زرش نیاز بود
...
1. اگر غمی رسد از دهر شاد باش ایدل
که غم نشانه شادیست هر کرا دادند
...
1. بغیر حق، دل اهلی ز هرچه لذت یافت
بذات حق که در آخر تمام زحمت بود
...
1. یار از آیینه نقش خود را دید
زان در آیینه بیش می نگرد
...
1. ذره خاکی که دست قدرت او را برگرفت
آدم از سیر و سلوک و گردش اطوار شد
...
1. بترس از غیرت سلطان عشق ای آنکه می پرسی
که بر خاک زمین دایم چرا افلاک میگردد
...
1. گر کسی از عشق صورت جان گدازد چون هلال
آفتاب حسن معنی حلقه اش بر در زند
...