شکر خدا که مژده راحت فرا از اهلی شیرازی قصیده 36
1. شکر خدا که مژده راحت فرا رسید
آن ارزو که داشت دل ما بما رسید
...
1. شکر خدا که مژده راحت فرا رسید
آن ارزو که داشت دل ما بما رسید
...
1. سفیده دم که صبا بوی مشگ ناب کند
شمیم گل دل ریش مرا خراب کند
...
1. گر مرغ دل ز مزتبه بر آسمان رسد
وز آسمان بپایه معراج جان رسد
...
1. تنم زبانه آتش ز سوز جان دارد
چه حاجت است بگفتن که خود زبان دارد
...
1. چو قتل اهل دل از غمزه تیر یار کند
مرا هلاک به شمشیر انتظار کند
...
1. المنه لله که شب هجر سر آمد
خورشید من از مشرق مقصود برآمد
...
1. واحسرتا که دیده ز حسرت پر آب شد
در ماتم حسین علی دل کباب شد
...
1. چنین که سر بفلک سرو قد یار کشد
ز عاشقش چه خبر گر فغان زار کشد
...
1. بهار آمد و نخل روان ز عالم شد
بهار خرم عالم خزان ماتم شد
...
1. از جهان رفت آنکه مانندش درین عالم نبود
شاه میداند که هرگز مثل او آدم نبود
...
1. سلطان روم حمله چو بر خیل زنگ کرد
زد افتاب تیغ و زمین لاله رنگ کرد
...
1. شنید گوش من از هاتفی شب دیجور
که ای بخواب طرب خفته در سرای سرور
...