8 اثر از قصاید در دیوان اشعار اهلی شیرازی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر قصاید در دیوان اشعار اهلی شیرازی شعر مورد نظر پیدا کنید.

قصاید در دیوان اشعار اهلی شیرازی

1 آمد عشور و خاطرم افکار کرده است درد حسین در دل ما کار کرده است

2 کافر به مومن این نکند کان سگ یزید با خاندان حیدر کرار کرده است

3 قدر حسین کم نشد و شد عزیز تر خود را یزید روسیه و خوار کرده است

4 آغشته شد به خون سرو فرقی که موی او خون در درون نافه تاتار کرده است

1 آمد عشور و در همه ماتم گرفته است آه این چه ماتم است که عالم گرفته است

2 ماه محرم آمد و بیگانه را چه غم کاین برق به سینه محرم گرفته است

3 زان مانده است تشنه جگر خاک کربلا کز خون اهل بیت نبی نم گرفته است

4 زان غم که گشت آب فرات از حسین دور طوفان غصه در دل زمزم گرفته است

1 آدمی مجموعه علم و حقیقت پروری است صورت زیبای او دیباچه صورتگری است

2 حشمت خیل ملک با قدر آدم هیچ نیست شوکت شاهنشهی بیش از علو لشکری است

3 با وجود بحر کشتی تخته اش بر سر زند با کمال عرش اعظم خاکیان را مهتری است

4 قبله ملک و ملک آدم بحسن سیرت است آفتاب آیینه دلها ز نیکو اختری است

1 دردا که درین شهر دلی شاد نمانده است یک بنده ز بند ستم آزاد نمانده است

2 هرجا که روم ناله و فریاد و فغان است در شهر بجز ناله و فریاد نماندست

3 مرغان چمن سینه کبابند که در دشت تخمی بجز از دانه صیاد نماندست

4 شد دشت و در امروز چنان رفته ز مزروع کز مزرعه کاهی بکف باد نماندست

1 باز جا بر تخت عزت خسرو دانا گرفت فتنه گو بنشین که حق بر مرکز خود جاگرفت

2 پایه تخت شهی زین سلطنت معراج یافت بلکه کار سلطنت هم اینزمان بالا گرفت

3 گر کلید ملک دزدیدند مشتی شبروان تیغ زد خورشید دولت روز روشن را گرفت

4 حلیه روباهان کنند ای من سگ شیری که او دشمن خود را بمری در صف هیجا گرفت

1 خط تو چون بردمید رونق عنبر شکست سرو تو چون قد کشید قدر صنوبر شکست

2 طره پرچین چرا مالش گوش تو داد نسترنت از چه رو برگ گل تر شکست

3 آه که تا دم زدم سنبل مشکین او موی بمو جعد یافت خم بخم اندر شکست

4 اینهمه شبنم چراست در رهت ای گل مگر چشم گهربار من حقه گوهر شکست

1 آمد بهار و سبزه دمید و جهان خوشست ساقی بیار می که زمین و زمان خوشست

2 مطرب غزلسرای و حریفان ترانه گوی معشوقه در کنار و قدح در میان خوشست

3 برخیز تا حکایت می در چمن کنیم کین گفتگوی بر سر آب روان خوشست

4 می در پیاله ریز چو داری هوای گشت گشت بهار با می چون ارغوان خوشست

1 آنکه خاک آستانش کعبه صدق و صفاست سید سادات عالم احمد موسی الرضاست

2 ز آستانش گرنیی واقف ندانی عرش چیست هر که این در میشناسد آگه از عرش خداست

3 از جهان نوری که میخیزد ز بامش ظاهر است کاین چراغ روشنی از خاندان مصطفی است

4 نور این شهزاده چشم کور روشن میکند زانکه نور دیده شاه شهید کربلاست

1 شاه نجف که گوهر بحر عنایتست چون بحر بیکران کرمش بی نهایتست

2 با هر نبی که بود بمعنی رفیق بود سر نهان که میشنوی این حکایتست

3 بر دوش آفتاب رسالت نهاده پای بنگر که پایه شرفش تا چه غایتست

4 او را رسد که پایه قدرش کند بلند کش آفتاب سایه نشین زیر رایتست

1 چرخ از شفق نه صاعقه در خرمنش گرفت خون حسین تازه شد و دامنش گرفت

2 گردون که سوخت ز آتش لب تشنگی حسین آن آتش بلاست که پیرامنش گرفت

3 بود از خطای چرخ که آهوی مشگبار در صیدگاه عمر سگ دشمنش گرفت

4 باد اجل بکشت چراغی که بر فلک قندیل مهر و مه ز دل روشنش گرفت

آثار اهلی شیرازی

8 اثر از قصاید در دیوان اشعار اهلی شیرازی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر قصاید در دیوان اشعار اهلی شیرازی شعر مورد نظر پیدا کنید.