1 چو قتل اهل دل از غمزه تیر یار کند مرا هلاک به شمشیر انتظار کند
2 اگرچه خاک شدم چشم آن هنوزم هست که سرو قد تو از چشم من گذار کند
3 تو آفتابی و گر من غبار ره گردم هنوز میل تو هر ذره زان غبار کند
4 نه آنچنان بهلاک خود از غمم تشنه که چاره ام بجز از تیغ آبدار کند
1 المنه لله که شب هجر سر آمد خورشید من از مشرق مقصود برآمد
2 ای بلبل مهجور چو گل باش شکفته کاینک گل خندان تو باز از سفر آمد
3 ای باد بیعقوب بگو چشم تو روشن کز یوسف گمگشته بکنعان خبر آمد
4 منت برم از دیده که از آب دو چشمم یکبار دگر نخل مرادم به بر آمد
1 واحسرتا که دیده ز حسرت پر آب شد در ماتم حسین علی دل کباب شد
2 ای آسمان اگر در رحمت گشاده یی ظلم تو بر حسین علی از چه باب شد
3 فرق شریف آل علی بر زمین چراست چتر یزید از چه سبب بر سحاب شد
4 گردون چرا به باد عدم داد آن ورق کز نسخه دو کون وجود انتخاب شد
1 چنین که سر بفلک سرو قد یار کشد ز عاشقش چه خبر گر فغان زار کشد
2 جدا ز کوی تو مردم خوش آنکه خاک شوم که ذره ذره بکوی توام غبار کشد
3 ز افتخار کند سرکشی نه از تندی هر آن سمند که همچون تو شهسوار کشد
4 قدت بجلوه نازست و هرکه می بینم گشاده دست دعا تا که در کنار کشد
1 بهار آمد و نخل روان ز عالم شد بهار خرم عالم خزان ماتم شد
2 دریغ و درد که از سروران عالمگیر بیادگار یکی مانده بود و آنهم شد
3 جهان سیاه شد از این عزا و چون نشود کهشبچراغ جهانتاب از جهان کم شد
4 طریق امن و سلامت نماند در عالم کزین مصیبت و محنت زمانه درهم شد
1 از جهان رفت آنکه مانندش درین عالم نبود شاه میداند که هرگز مثل او آدم نبود
2 علم و حلم و دانش و لطف و مروت جمله داشت غیر عمر از آنچه می بایست هنچش کم نبود
3 چون مسیحا گر چه می بخشید جان مرده را کار چون با خود فتادش مهلت یکدم نبود
4 رفت تا در ملک جان سازد بنای جاودان زانکه دید این خانه گل را بقا محکم نبود
1 سلطان روم حمله چو بر خیل زنگ کرد زد افتاب تیغ و زمین لاله رنگ کرد
2 درع ستاره شیر پلنگینه پوش چرخ زیر قبا نهفته چو جرم پلنگ کرد
3 خورشید زین به نقش چو زد حلقه هلال نیمی نمود و نیم دگر زیر تنگ کرد
4 دست زمانه از خم گردون کمر بساخت وز اختر نهفته در او پنج زنگ کرد
1 شنید گوش من از هاتفی شب دیجور که ای بخواب طرب خفته در سرای سرور
2 خبر زباد اجل نیستت مگر که شدی چو گل بعمر دوروزه ز غافلی مغرور
3 دگر بکوی عبادت کجا رسی هیهات که تاخت توسن طبعت براه فسق و فجور
4 نماز تو بچه ارزد که در دعا باشی چو گل گشاده کف از بهرزر برب غفور
1 کسی کز خود نشد آگه چه فیض از ملک اسرارش خبر از عالم معنی نباشد نقش دیوارش
2 ز راه کعبه دل دور کن سنگ بت هستی اگر هم کعبه سنگ ره شود از راه بردارش
3 کسی در باغ دهر از بهر گل چیدن چرا گردد بغیر از خار دل طرفی که بست از طرف گلزارش
4 گل ده روزه دنیا بدین خواری نمیارزد که زیر خاک گور آید برون از دیده ها خارش
1 سوار من که سرم باد گوی میدانش سر منست و سر زلف همچو گانش
2 هزار یوسف مصری کمست اگر هردم فرو روند بفکر چه زنخدانش
3 از آن همیشه گریبان درم که در کارم گره همی فکند تکمه گریبانش
4 کمال صورت او از که باز پرسم من که هرکه می نگرم چون منست حیرانش