8 اثر از قصاید در دیوان اشعار اهلی شیرازی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر قصاید در دیوان اشعار اهلی شیرازی شعر مورد نظر پیدا کنید.

قصاید در دیوان اشعار اهلی شیرازی

1 هرگز کجا پیدا شود چون شکل قد یار من نخل از عرب سرو از عجم ترک از ختا ماه از ختن

2 آن زلف و روی لاله گون آنعارض و رنگ چو گل با مشگ خون با شب شفق با خور سحر با گل سمن

3 روی و لب آن حوروش گوید بصد هشیار و مست اینک بهشت اینک شراب اینک عسل اینک لبن

4 با آب و تاب و رنگ و بو باشد ز عکس روی او گر لاله روید از چمن گر ارغوان گر نسترن

1 آن شهنشاهی که ملک دین مسخر ساخته آفتاب روی او عالم منور ساخته

2 دست قدرت صیقل روی زمین آراسته تبع سلطان شاه اسماعیل حیدر ساخته

3 ملک هر دو عالم از لطف و کرامت لطف اوست (کذا) تا نپنداری بدین ملک محقر ساخته

4 تند باد غیرت او همچو اوراق بهار صد هزاران نسخه بدعت مبتر ساخته

1 سفیده دم که صبا بوی مشگ ناب کند شمیم گل دل ریش مرا خراب کند

2 چگونه دل نکشد سوی گلستان امروز که غنچه خمیه زند سنبلش طناب کند

3 بباغ فاخته کوکو زند همی یعنی کجاست ساقی مجلس بگو شتاب کند

4 دلم بسینه طپان است زین هوا چو نمرغ که در قفس ز نسیم گل اضطراب کند

1 ای همنفس که میگذری بر مزار من زنهار یاد کن ز من و روزگار من

2 نشکفته بود یک گلم از صد هزار گل ناگه بریخت باد اجل نوبهار من

3 من غمگسار خلق جهان بوده ام مدام وا حسرتا که نیست کسی غمگسار من

4 خاری که بر دمد ز گل من بر آورد گلهای حسرت از مژه اشکبار من

1 منت ایزد را که بنمود از فلک دیگر هلال دیده ما دید عین عید را بر سر هلال

2 مردم چشمم ز مژگان دراز انگشت وار مینماید از نشاط اکنون بیکدیگر هلال

3 تا بر آید بر فلک قندیل ماه بدر باز حلقه زرین نمود از گنبد اخضر هلال

4 چون قضا می بست آیین نوعروس عیدرا یار زر کرد در دستش پی زیور هلال

1 تا خلافت بر بنی آدم ز حق تفضیل شد سکهٔ دولت به نام شاه اسمعیل شد

2 چونخلیل بت شکن در عالم صورت به تیغ هرچه نقصان کرد دین را موجب تکمیل شد

3 آفتاب عزمت از مشرق بمغرب چون شتافت راه پانصد ساله در یک روز بی تعجیل شد

4 نعره تکبیر او در آسمان غلغل فکند بلکه تکبیرش ملک را باث تهلیل شد

1 چنین که سر بفلک سرو قد یار کشد ز عاشقش چه خبر گر فغان زار کشد

2 جدا ز کوی تو مردم خوش آنکه خاک شوم که ذره ذره بکوی توام غبار کشد

3 ز افتخار کند سرکشی نه از تندی هر آن سمند که همچون تو شهسوار کشد

4 قدت بجلوه نازست و هرکه می بینم گشاده دست دعا تا که در کنار کشد

1 منت ایزد را که صنع او ز گل خار آورد خاک ما از قطره آبی پدیدار آورد

2 از هوا در گنبد سرها صدایی افکند تا به حکمت مشت خاکی را بگفتار آورد

3 قدرت او ساخت در ترکیب تن هر گوشه یی مفصلی گردان که چونگردون برفتار آورد

4 در خیال صورتی کز قطره آب آفرید نقشبندان خرد را رو بدیوار آورد

1 گر مرغ دل ز مزتبه بر آسمان رسد وز آسمان بپایه معراج جان رسد

2 ور سدره منتهای بلندی نبخشدش شاید به خاکبوسی آن آستان رسد

3 مانامه را بطایر همت سپرده ایم باشد بآستانه عرش آشیان رسد

4 وان آستان قدر شریعت پناهی است کانجا خرد بیاری فهم و گمان رسد

1 از جهان رفت آنکه مانندش درین عالم نبود شاه میداند که هرگز مثل او آدم نبود

2 علم و حلم و دانش و لطف و مروت جمله داشت غیر عمر از آنچه می بایست هنچش کم نبود

3 چون مسیحا گر چه می بخشید جان مرده را کار چون با خود فتادش مهلت یکدم نبود

4 رفت تا در ملک جان سازد بنای جاودان زانکه دید این خانه گل را بقا محکم نبود

آثار اهلی شیرازی

8 اثر از قصاید در دیوان اشعار اهلی شیرازی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر قصاید در دیوان اشعار اهلی شیرازی شعر مورد نظر پیدا کنید.