1 ای با سپهر بوقلمون هیبتت به جنگ روز و شب از نهیب تو گردیده رنگ رنگ
2 تیغت نهنگ معر که و جوش جوهرش طوفان ماهیان بود از جنبش نهنگ
3 شیر حقی و طایر فرخنده یا علی عنقا بروز جنگ برآری بزیر چنگ
4 دستت بذوالفقار دوسر یک اشاره کرد این یک سرش ختا بگرفت آن یکی فرنگ
1 ای گفته اسان تو با چرخ نیل رنگ کاهسته باش تا نخورد شیشه ات بسنگ
2 روی زمین ز تیغ تو آن موج خون زند کز موج لرزه در تن بحر افتد از نهنگ
3 سید شریف ایکه کمر بسته تر است از تاج مهر عار وز تخت سپهر ننگ
4 خورشید در سپهر بلرزد چو عکس از آب گر در کف تو تیغ بجنبد بعزم جنگ
1 نمود بار دگر قامت خمیده هلال زهی خجسته که آمد بفال دولت دال
2 فتاد ناخنه در چشم چرخ از مه نو شفق گشود از آن معنیش رگ قیفال
3 بگردن از مه نو طفل نو رسیده عید بدفع چشم نهد طوق سیم چون اطفال
4 نمود مه ز شفق همچو چین به پیشانی که ماه روی مرا سرزند ز جامه آل
1 باز شد وقت طرب آمد سوی گلزار گل برگ عیش عندلیب آورد دیگر بار گل
2 صبحدم، خونین دل بلبل گشاید در چمن چون بخندد غنچه و بنمایدش دیدار گل
3 گل درون پرده شب در خواب ناز و بامداد میکند بلبل ترنم تا شود بیدار گل
4 خرده یی داروی بیهوشی است در جام شراب تا رباید هوش بلبل را، زهی عیار گل
1 الله الله مگر اینواقعه خواب است و خیال که مرا بخت رسانید به معراج وصال
2 یار خود آمد و احوال دلم دید که چیست که پیامم نه صبا برد بسویشش نه شمال
3 گرنه خود خضر بسروقت اسیران آید تشنه بادیه میرد بتمنای زلال
4 نه همین چهره من شسته شد از ابر کرم که بشست از رخ امید جهان گرد ملال
1 در خاک و خونم از غم چون لاله داغ بردل دستم بگیر پایم بر آر از گل
2 خالت میان ابرو هندوی مست کرده دستی بدوش ترکی از هر طرف حمایل
3 سرو تو میخرامد چون لعبت بهشتی وز سدره شاخ طوبی در سجده تو مایل
4 شیرین کجا که یوسف در خواب هم نبیند آن حسن و آن لطافت آن شکل و آنشمایل
1 منت ایزد را که بنمود از فلک دیگر هلال دیده ما دید عین عید را بر سر هلال
2 مردم چشمم ز مژگان دراز انگشت وار مینماید از نشاط اکنون بیکدیگر هلال
3 تا بر آید بر فلک قندیل ماه بدر باز حلقه زرین نمود از گنبد اخضر هلال
4 چون قضا می بست آیین نوعروس عیدرا یار زر کرد در دستش پی زیور هلال
1 ایدل گدایی از کرم کار ساز کن خود را زمنت همه کس بی نیاز کن
2 توحید چیست ترک تعلق ز هر چه هست یعنی بروی غیر در دل فراز کن
3 گوهر بزهر چشم نیز زد ز ناکسان بگذار مار مهره ز زهر احتراز کن
4 مور لییم چند شوی ما گنج باش یعنی که خاک در دهن حرص و از کن
1 سرزدم از خواب صبحی کز نسیم عنبرین شبنمی از عنبر اشهب نشستی بر زمین
2 بادمیبردی بعالم فوج فوج و موج موج کاروان در کاروان منزل بمنزل مشک چین
3 نکهت جان عالم اندر عالم و پنداشتم عالم جان آفرید آن صبحدم جان آفرین
4 گفتم این بوی ملک باشد که اید از فلک عنبر افشان از کنار و مشگریزان راستین
1 هرگز کجا پیدا شود چون شکل قد یار من نخل از عرب سرو از عجم ترک از ختا ماه از ختن
2 آن زلف و روی لاله گون آنعارض و رنگ چو گل با مشگ خون با شب شفق با خور سحر با گل سمن
3 روی و لب آن حوروش گوید بصد هشیار و مست اینک بهشت اینک شراب اینک عسل اینک لبن
4 با آب و تاب و رنگ و بو باشد ز عکس روی او گر لاله روید از چمن گر ارغوان گر نسترن