آنچه غم تو کرد اگر بازرسم از اهلی شیرازی غزل 135
1. آنچه غم تو کرد اگر بازرسم به دیدنت
فرق من است و پای تو دست من است و دامنت
1. آنچه غم تو کرد اگر بازرسم به دیدنت
فرق من است و پای تو دست من است و دامنت
1. هر کو ندید خواب و نداند که خورد چیست
داند چو من که عشق چه چیزست و درد چیست
1. گرچه در غارت جان است دو چشم سیهت
سر آن چشم سیه گردم و روی چو مهت
1. تا نمردیم دل از درد تو بهبود نداشت
تا ندادیم به سودای تو جان سود نداشت
1. هفتاد سال شد که دل من در آتش است
می سوزد و هنوز بدین سوختن خوش است
1. شمع من، هرکس که پیشت جان نسوزد مرد نیست
عشق و سرمستی با اشک گرم و آه سرد نیست
1. در کوی تو از دست رقیبان گذرم نیست
ورهم گذرم هست مجال نظرم نیست
1. نمود چاک گریبان تنت که نسترن است
تو یوسفی و گواه تو چاک پیرهن است
1. در کوی تو خون دل ما پاک فرو رفت
بس خون شهیدان که درین خاک فرو رفت